قولی که زیرپا گذاشته شدp32
این داستان:( داستان ها بالاخره به هم وصل میشوند)
توی بار نشستم
با یه لیوان الکل وفکر میکنم
به اینکه آیا فردا هم مثل امروز جالب خواهد بود یا نه؟
توی یه بار نشستم و به این فکر میکنم که امروز چیکار کنم.
کی میدونه؟
شاید یه طعم جدید اختراع کنم.
شاید یه رنگ جدید کشف کنم
کی میدونه؟
شاید زندگی رو جشن گرفتم
شاید توی بار برقصم
دارم به فردا فکر میکنم.
به جادویی که همه جا رو فرا گرفته فکر میکنم.
دارم به یه جشن و آدماش فکر میکنم.
توی یه بار نشستم
با یه بطری پر از ویسکی
و به امروز و کارایی که میتونم بکنم فکر میکنم.
******************************************************************************************************************