قولی که زیرپا گذاشته شدp32
این داستان:( داستان ها بالاخره به هم وصل میشوند)
توی بار نشستم
با یه لیوان الکل وفکر میکنم
به اینکه آیا فردا هم مثل امروز جالب خواهد بود یا نه؟
توی یه بار نشستم و به این فکر میکنم که امروز چیکار کنم.
کی میدونه؟
شاید یه طعم جدید اختراع کنم.
شاید یه رنگ جدید کشف کنم
کی میدونه؟
شاید زندگی رو جشن گرفتم
شاید توی بار برقصم
دارم به فردا فکر میکنم.
به جادویی که همه جا رو فرا گرفته فکر میکنم.
دارم به یه جشن و آدماش فکر میکنم.
توی یه بار نشستم
با یه بطری پر از ویسکی
و به امروز و کارایی که میتونم بکنم فکر میکنم.
******************************************************************************************************************
قولی که زیر پا گذاشته شد پارت 19
آلینا: این ممکن نیست.
الکسی: این واقعا غیر منطقیه!
دیمین: ها؟ پنج قبیله بزرگ؟ چی هست حالا؟
الکسی: تو درباره اشراف زاده های توی دنیای مردگان میدونی مگه نه؟
دیمین: آره خب.
الکسی: پنج تا قبیله بین اون هاست که از همه بزرگ تر و قدرتمند تر هستند. به این میگن پنج قبیله بزرگ. فهمیدی؟
دیمین: گمون کنم.
آلینا: ولی چرا میخوان بزنند زیرش مگه چیزی درباره ارتش جادوگران سرخ نمیدونند؟
ماریان: می دونند. ولی اون احمق ها فکر میکنند که می تونند همه اونا رو شکست بدن.
کارین پرسید: ارتش جادوگران سرخ چیه؟
آلینا: ظاهرا یک ارتش پر از جادوگر های نخبه است. و به سپاه نخبه هم مشهوره و ظاهرا توی یک مقطع زمانی توسط اولین پادشاه جادوگران به وجود آمده. اما راستش رو بخوای فقط همینا رو میدونیم و اطلاعات زیادی به جز این در دسترس نیست.
ماریان: اون ارتش پر از جادوگر های رتبه نیمه شب و طلوع است.
ماریان ادامه میدهد: تقریبا تمام جادوگران توانایی ساخت اسلحه از اَکچِینتوس رو دارند. با این حساب اسلحه های جادوگری به دو دسته: میان برد-دور برد و میان برد- کوتاه برد تقسیم می شوند. به عنوان مثال زره و خنجر های لوسی کاستیفر توی دسته ی کوتاه برد- میان برد قرار میگیرند در حالی که اسلحه خواهر دوقلو اش الناز توی دسته میان برد- دور برد قرار داره. جادوگران طلوع جادوگر هایی هستند که به بالاترین درجه ممکن _ بعد از پادشاه جادوگران_ توانایی در استفاده از اسلحه ها و جادو های میان برد و دور برد میرسند. در حالی که ...
کارلا*حرف ماریان را قطع میکند*: جادوگر نیمه شب بالاترین درجه برای یه جادوگر کوتاه برد است. البته بعد از پادشاه شون. درست میگم؟
ماریان*چشمک میزند*: بله. کارلا جان! کاملا درست میگی!
(در اتاق مرینت)
مرینت *با حالت تهاجمی از دختر رو به رویش می پرسد*: یعنی اومدن به این دنیا از این دنیای میانی یا هر جای دیگه یه اشتباه مختصاتی ریز بوده؟؟
دختر مورد نظر دختری با موهای بلند و به رنگ خرمایی روشن و چشمانی سبز مانند یاقوت است.
دختر با حالتی عصبی با موهایش بازی میکند: من گفتم که اومدن من به این خونه اشتباهی بوده. نه اینکه کلا وارد شدن من به این دنیا اشتباه بود.
(در آن سوی اتفاق)
تام*در گوش همسرش آرام میگوید*: لازم نیست اینقدر نگران باشی. شاید بی خطر باشه.
سابین* به همان آرامی زمزمه میکند*: شاید حق با تو باشه و قصد حمله نداشته باشه اما بازم اون دختر خیلی از بی خطر فاصله داره. فقط یه نگاه به اَکچِینتوس او بکن! خیلی زیاده! اگه اَکچِینتوس او وقتی می خوابه به طور تصادفی همه مون رو بکشه چی؟
این زن و شوهر متوجه نشدند که پسرشان حرف هایشان را می شنود.
مرینت: اسمت چیه؟
دختر: ها؟
مرینت: اسمت. همه یه اسمی دارند.
دختر: تو واقعا دوست سوفیا هستی؟
مرینت: چه ربطی داره؟
دختر: ولش کن. لابد سوفیا یادش رفته درباره من با دوستاش حرف بزنه.
*دختر بلند میشود و واضح می گوید*: من لوسی کاستیفر رهبر کنونی قبیله کاستیفر و خواهر ناتنی سوفیا هستم.
(دنیای میانه)
کاترین(رجوع شود به عشق شکسته کتاب دوم) الکل را از دست الناز میگیرد.
الناز*ناله ای میکنه*: ای بابا کاترین!
کاترین*با لحن خشکی میگوید*: تو بارداری و الکل برای نوزاد ضرر داره.
ساشا(رجوع شود به عشق شکسته کتاب دوم) از آن طرف میز میخندد.
الناز: هی! اصلا هم خنده دار نیست.
ساشا*می خندد*: تو حالت عادی نه. ولی وقتی می بینم لپ هات رو مثل یه بچه گربه عصبانی باد کرده ای... کیه که این منظره و جالب و خنده دار ندونه؟
کاترین*به طعنه میگوید*: اوه؟ یعنی به نظرت الناز با نمکه؟
ساشا در الکل خفه میشود.