ایده !!چرا کسی داستانی نمینویسه که
مرینت دختر واقعی ناتالی باشه ؟
و به خاطر اینکه مادرش به خاطر خانواده ی آگرست براش کمتر وقت میزاره از آدرین متنفر باشه ؟
یا چرا کسی داستانی نمینویسه که مرینت دختر واقعی ناتالی باشه ؟
و به خاطر اینکه مادرش اونجا کار میکنه دوست صمیمی آدرین باشه و بیشتر وقتشو اونجا بگذرونه، آخرشم وقتی میخواد برا تحصیلِ مد بره کشور خارجه آدرین بهش بگه عاشقش شده؟
بیاید یه چالش بزاریم :
نویسنده هایی که ایده دارن ولی وقت ندارن ایده هاشون رو میگن ،
و نویسنده هایی که ایده ندارن ولی وقت دارن اون داستان رو بنویسن ( مهسا لطفا به خاطر کاور مربعی حذفش نکن)