وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

شرور

شرور

mai karanta littafi mai karanta littafi mai karanta littafi · 1402/03/08 22:19 ·

پارت2

_چیییییییییییییی؟

پردم دوباره حرفش را تکرار کرد : قراره که تو و پسر پادشاه گودلند با هم ملکه و پادشاه دو دنیا بشید .

_ ولی عهدنامه

_خیمه شب باز عزیزم . عهدنامه هیچ چیزی راجب این نگفته در ضمن این شکلی می تونیم عهد نامه را بدزدیم.و نابودش کنیم و ...

_و بعدش دنیا به حالت اولش بر می گرده.باشه سعی می کنم پسره را عاشق خودم کنم و بعدش یکار کنم منو ببره پیش عهدنامه تا بدزدم و نابودش کنیم.

خیلی سریع رومو برگردوندم و تند قدم برداشتم دامنم توی هوا موج می خورد و نشان می داد چقدر کلافه شده ام. رفتم توی اتاقم و در را قفل کردم .اسلپی اونجا بود .

اسلپی_چی شد 

من_هیچی فقط قراره که دیگه عهدنامه ای در کار نباشه

🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪🔪

فردا 

روی جاروم نشسته بودم و از بالا سر مردم گودلند رد می شدیم همگی شون موهای طلایی یا بلوند یا هر رنگ شادی داشتند که با لباس ها و چشم هاشون همرنگ بود .توی ذهنم داشتم فکر می کردم اینا با زیبایی شون از دست هرگز ها را در می رفتن .یکم دیگه که رفتیم جلو. قصر همیشه ها را دیدیم  .یک قصر بزرگ با برج های بلند و کاملا صاف .رنگش طلایی و سفید بود و می درخشید . جاروم را به سمت پایین هدایت کردم وقتی پیاده شدم سنگینی ساک عروسک هام را کامل حس می کردم.شانه هام داشت از جا در می اومد .

_مادام کمک می خواید 

یک خدمتکار همیشه اونجا وایساده بود و جاروم را طوری توی دستش داشت که انگار یک کت پشمی قدیمی پاره پوره است .صاف وایسادم و گفتم 

_نه خودم یک خدمتکار عالی دارم .

و داد کشیدم _اسلپی 

اسلپی از توی زمین در اومد و جارو و کیفم را گرفت و رفت توی قصر .خدمتکار که آبروش رفته بود سریع خودش را عقب کشید .آرام قدم برداشتم و به سمت اتاق پادشاهی رفتم .جوری قدم برمی داشتم که کامل نشان بدهد که از اون چیزی که فکرش را می کنم ترسناک تر هستم وقتی وارد اتاق پادشاهی شدم یک تعظیم خشک و خالی کردم وگفتم 

_درود بر ملکه و پادشاه همیشه 

پارتی خانوادگی P9

پارتی خانوادگی P9

𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 · 1402/03/08 22:13 ·

سلام بروبچ چه خبر؟ من امده ام با پارت 9 من امده ام. 

خب لایک و کامنت فراموش نشه و امیدوارم که خوشتون بیاد و بگید که دوس دارید ادامه بدم یانه چون خز نشه و وقت تلف نکنیم و بریم سراغ داستان: 

من«مرینت»: 

تله سوم این بود: 

باید از عشقمون«زوج دوم» جدا شیم و دنبال گوی بریم. 

FINISH PART 9😇👇🏻