وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

عشق اتشین❤️‍🔥p4

عشق اتشین❤️‍🔥p4

R.A R.A R.A · 1402/05/19 20:14 ·

هایی بریم برا پارت ۴

========================================

صبح روز بعدادرین وقتی از خواب بیدار شد دید که مرنت بغلش کرده و خوابیده ادری خجالت کشید ولی دلش نیومد مرینت را بیدار کند.

همونجوری دوباره چشمانش را بست ..چشماش را که باز کرد مرینت در آشپزخانه در حال درست کردن صبحانه بود ،ادری صبحانه را خورد و از مری خداحافظی کرد گفت:

ساعت6توی کافه لیدیکت میبینمت .

مری قبور کرد و به کاراش ادامه داد ادری که رفت همه در ها را قفا کرد.

(از زبان ادرین:)

از مری خداحافظی کرد و کمی منتظر مانم تا مطمئن شوم کسی مزاحمش نمی‌شود بعد از یک ربعاز دم شیرینی فروشی روبه طلا فروشی حرکت کردم

برای خاستگاری از مری این انگشتر را سفارش دارم و گفتم برای بعد ظهر میخواهم گفتن آماده میکنیم از مغازه بیرو رفتم .

 

از زبان مرینت:

ساعت 5:30بود شروع کردم به آماده شدن با ی میکاپ شیک و مجلسی شروع کروم وقتی کارم تمام شد لباسی را که برای پارتی خریده بودم را پوشیدم (اخر عکسش را میزارم)ساعت نزدیکای 6بود که از خانه بیرون زدم سوار ماشینم شدم و به سوی کافه حرکت کردم

از زبان ادرین:

یک لباس مجلسی و مناسب خاستگاری پوشیدم به سوی طلا فروشی رفتم انگشتر حاضر شده بود تحویل گرفتم و به سوی کافه حرکت کردم 

از زبان نویسیده:

خب ادرین پولدار ترین آدم شهر بود پس بهترین میز را کرایه کرد ،درخواست چیدمان رماتیک را کرد همه چیز حاضر و محیا شد،

مرینت وارد شد ادرین به استقبالش رفت و .....

 

========================================

پایان از این رمانتیک تر آخه...

۸۰بازدید برای پارت بعد

 

 

عشق اتشین❤️‍🔥p3

عشق اتشین❤️‍🔥p3

R.A R.A R.A · 1402/05/18 17:30 ·

های گایز بریم ادامه داستانو بخونیم 

لایک و کامنت فراموش نشه❤️

--------------------------------------------------------------------

دم خانه خودشون رسید فلیکس در اتاق پدرش بود و داشت با پدرش صحبت می‌کرد 

ادری نمیخواست پدرش متوجه این موضوع بشود بخاطر همین فلیکس را صدا کرد

(از زبان ادرین)

نمیخواستم پدرم متوجه بشه به همین دلیل فلیکس را صدا کردم فلیکس از اتاق بیرون آمد میدوست میخواهم درباره چی باهاش بحرفم تا اومدم حرف بزنم فلیکس گفت :ازت نمی‌ترسم و مرینت را مال خودم میکنم تو لیاقت اون را نداری !

(از زبان نویسنده)

ادرین گفت:تو حرفاتو زدی حالا نوبت منه یکبار دیگه دور و ور میرینت ببینمت همونجا قبرت را میکنم حالا بچرخ تا بچرخیم

فلیکس لبخند مرموزانه ای زد و رفت 

ادری از اونجا خارج شد و فوری پیش مرینت برگشت ک به مرینت گفت که پارتی امشب را کنسل کنیم اینجوری امن تره مرنت قبول کرد و به ادرین گفت میخوام استراحت کنم 

ادری قبول کرد و گفت بهتره فعلا از خانه بیرون نری منم پیشت میمونم نگران نباش و بخواب.

ادری با خودش گفت تا مرینت می‌خوابه منم استراحت کنم همه ی در ها را قفل کرد و خودش هم خوابید.

اون روز گذشت و صبح روز بعد.....

 

 

 

 

 

 

 

 

عشق آتشین❤️‍🔥p2

عشق آتشین❤️‍🔥p2

R.A R.A R.A · 1402/05/17 21:51 ·

سلام زیاد صحبت نمیکنم بریم سراغ ادامه داستان:

راستی پارت منحرفی هست فقط و فقط بالا ی۱۶سال بخونه⛔️⛔️⛔️

---------------------------------------------------------------------

مرینت داخل پرو بود لباسش را در آورد که ناگهان درب پرو باز شد مرینت زبونش قفل شد چون اون فلیکس بود فلیکس اگرست(پسرخاله ادرین اگرست)فلیکس نزدیک صورت مری شد و شروع کرد به خودن لب های مرینت 🫦

ولی مرینت آن را همراهی نکرد چون دوست نداشت به عشقش خیانت کنه

فلیکس آروم رفت سراغ ممه های مرینت انقدر خورده ممه های مری کبود شد آروم رفت پایین و شورت مری را ماره کردو شروع کرد به خوردن کس مری ......

--------------------------------------------------------------------

فلیکس به مری گفت هنوز کارن باهات تموم نشده

مرینت لباسش را پرو کرد خرید و از مغازه به سرعت خارج شد.

ادری به مری زنگید:دلیلینگ...... دلیلینگ.....

ادری.مری جان حالت خوبه ؟

مری.نه اصلا حالم خوب نیست!

ادری .چرا؟

مری .بیا پیشم تا برات تعریف کنم...

ادری به خانه مری اومد و مری همه چیز را برایش تعریف کرد

رگ غیرت ادرین باد کردو از خانه زد بیرون 

دم خانه خودشون رسید و .........

 

--------------------------------------------------------------------

پایان پارت 2

۱۰۰بازدید نیاز داریم برای قسمت بعد

بای👋🏻

 

عشق آتشین❤️‍🔥p1

عشق آتشین❤️‍🔥p1

R.A R.A R.A · 1402/05/17 14:43 ·

هلو گایز!

من روشی ام نوسنده جدید (چه فازی هم گرفتم)

با اولین رمانم اومدم پیشتون به نام عشق آتشین

ژانر:عاشقانه،منحرفی

---------‐---‐--‐--------‐--‐‐--------------‐---------------------‐--

شب گذشته مرینت تصمیمش را گرفت 

مری.فردا بهش میگم دوسش دارم بلاخره ی روزی کع میفهمه

صبح شد مرینت نقشه اش را کشید کلی با عکس های آدرین تمرین کرد و عکس ها را با خود به دانشگاه برد ادری و مری همزمان با هم به دانشگاه رسیدند مرینت دستپاچه شد و عکس های ادرین از دستش افتاد ادرین عکس های خودش را که دید خجالت کشید و به کلاس رفت

مرینت وقتی عکسها را جمع کرد به کلاس رفت ولی مثل همیشه دیر رسید همه بچه ها روی صندلی نشسته بودند و دیگر جایی نبود مری دید که کنار ادرین خالی است کلویی تا این را فهمید سریع آمد تا کنار ادرین بنشیند ولی خب مری زرنگ تر بود و سریع تر رسید و مثل همیشه کلویی باخت.(نویسنده:گفتم وسط داستان ی حالی بهتون بدم)

خلاصه امروزم گذشت ولی مری نتونست ابراز علاقه کنه

شب شد آلیا به مرینت زنگید و گفت:فردا شب تو خیابان روبه روی برج توی ساختمان کاج پارتی هست میای؟!

مری.ادری جونم هم هست

آلیا.معلومه مگه میشه پولدار ترین آدم شهر تو مارتی نباشه!؟

صبح روز بعد مری برای خرید لباس به مزون رفت در پرو لباسش را درآورد ولی ناگهان......

 

اینم ی پایان هیجان انگیز 

برای پارت بعد ۵۰لایک و ۵۰کامنت نیاز داریم

 

به احتمال زیاد پارت بعد منحرفی هست و رمز داره

رمز:lov۰۲