عشق اتشین❤️‍🔥p6

R.A R.A R.A · 1402/05/22 16:45 · خواندن 2 دقیقه

های گایز

اومدم با پارت 6 داستانمون 

این پارت پارت غمگینی هست 

(کاگامی دختر عموی مرینت هست و این ماجرا مربوط به بعد از شکست دادن هاکماوث در حال رخ دادن است)

========================================

ادرین و مرینت در راه رفتن به خانه ادرین بودند 

مرینت.راستی توی کافه پدرم زنگ زد میدونی گفت؟

ادرین.نه بگو ببینم شیطون

مرینت‌. پدر و مادرم گفتن ساعت 8شب پرواز دارن،اونا میان اینجا و من خیلی خوشحالم🥲

ادرین .چه عالی ،ماجرای ازدواجمون را به پدرت گفتی؟

مرینت. نه گفتم وقتی اومدن بهشون بگم

ادرین اوکی عشقم .

ساعت 8شب شد مرینت گفت ی زنگ به پدرم بزنم ببینم راه افتادن یا نه!

مرینت.سلام بابا راه افتادن

مت.سلام دخترم همین الان سوار شدیم دوساعت دیگه منتظرتون باش

.......

امیلی از مرینت پذیرایی کرد و شام خوردند و در پذیرایی نشسته بودند ساعت تقریباً 9و نیم بود که تلفن مری زنگید 

دینگ....دینگ...

شماره ناشناس بود ادرین گفت بزار من جواب بدم 

ادرین.الو شما

اورژانس. خانم مرینت دوپن چنگ؟؟؟؟؟؟؟؟!

ادرین. بله اتفاقی افتاده!؟

اورژانس. متاسفانه به دلیل مست بودن خلبان هواپیما سقوط کرده و مت دون چنگ فوت شدن و همسر ایشان زخمی شده!!

ادرین .چی ؟؟یا خدا !الان باید بیایم کدوم بیمارستان؟

اورژانس. بیمارستان ..... 

ادرین زبونش بند اومده بود و به لکنت ماجرا را به مرینت گفت مری نت تا متوجه فوت پدرش شد پاهایش سست شد و به زمین افتاد

ادرین گفت مری پاشو باید بریم بیمارستان 

گابریل و امیلی هم گفتند ما هم میایم در عرض ۱۰دقیقه خودشون را رساندند بیمارستان مادر مرینت مرخص شد ولی فردا خاکسپاری پدرش بود.

مرینت با مادرش به خانه خودشان رفتند و ادرین هم شب خانه مرینت ماند.

لباس روز خاکسپاری مرینت👆🏻

بعد از چهل روز....

ادرین و مرینت روی کاناپه  روبه روی مادر مرینت نشسته بودند گابریل و املی هم بودند

مادر مرینت گفت. مرینت توکه نمیتونستی با ادرین روبه رو بشی حالا چی شده تو بغلش نشستی؟!😁

مرینت تمام ماجرا را تعریف کرد و ماجرای ازدواج را به مادرش گفت مادرش موافقت کرد و اشک توی چشمانش جمع شد و گفت:

هِی ی روزی پدرت آرزوی دیدن تو توی لباس عروس را داشت🥺

........

 

========================================

 

برای پارت بعد ۱۲۰بازدید و ۱۰لایک 

بای بای