وبلاگ لیدی باگ

این کادوی دوم من برای کریسمسه. هوفففف. واقعا یک قرن از آخرین پارت این یکی گذشته بود! البته نه اینکه خودم خیلی طرفدار این داستانم باشم.

لینک های زیر برای کسایی هست که پارت ها قبلی رو به یاد نمیارن(من خودمم یادم نیست تو پارت های قبلی چی نوشتم)

پارت اول            پارت پنجم

پارت دوم            پارت ششم

پارت سوم           پارت هفتم

پارت چهارم        پارت هشتم

این آخرین هدیه ی من نیست. پس لایک فراموش نشه

(راوی)

*در نهایت بعد از مدتی خلبان به آنها اعلام میکند که باید برای فرود آماده بشوند*

کاراپیس: بالاخره داریم می رسیم.

کت نوار: آره. 

ریناروژ: حالا کمربند هاتون رو ببندید تا نخوردید به جایی.

*باد پسر ها خالی می شود*

پلگ*سوالی نگاه میکند*: ما هم باید روی صندلی ها بنشینیم؟

تیکی: فکر کنم.

*بعد از مدتی جت شخصی روی زمین فرود می آید و قهرمان ها از آن خارج می شوند*

لیدی باگ: بهتره به گروه های دو نفره تقسیم بشیم. این جوری شانس اینکه خبر چین رو پیدا کنیم بیشتر خواهد بود.

ویز: موافقم. 

ریناروژ: هر گروه دو قهرمان و دو اندروید خواهد داشت.

تریکس*ناله ای ناراحت میکند*: یعنی نمیتونیم خودمون جدا دنبال خبر چین بگردیم؟؟!

کت نوار: شرمنده تریکس ولی هوش مصنوعی زنده هنوز یه مفهوم تازه اس و مردم هنوز خیلی با اینکه یه اندروید کنار اونا راه بره و حرکت کنه راحت نیستند.

*تریکس هوف میکند*

ریناروژ: عیبی نداره. میتونیم در عوض بعدا بریم و چند تا سوغاتی از اینجا تهیه کنیم.

*چشم های تریکس با این حرف روشن می شود*

تریکس: قبوله! ولی باید به من اژدهای سال نو چینی رو نشون بدین!

لیدی باگ: مشکلی نیست. به هر حال امشب یا فردا جشن سال نو هست.

*در نهایت گروه ها از یک دیگر جدا می شوند*

*لیدی باگ و تیکی با کاراپیس و ویز و ریناروژ و تریکس همراه با کت نوار و پلگ هستند*

(کاراپیس و لیدی باگ)

کاراپیس: نظرت درباره ی اون چیه؟

لیدی باگ: منظورت چه کسیه؟

کاراپیس: منو اسکل فرض نکن. تو میدونی منظورم کیه. 

لیدی باگ: کت نوار؟ خب اون خیلی دوست داشتنی، شیطون و خوبه. ازش خوشم میاد.

کاراپیس*با تردید می پرسد*: به نظرت...من و ریناروژ...حق داریم عاشق بشیم؟

لیدی باگ *آه میکشد*: نمی دونم. من تا حالا سعی نکردم خیلی درباره ی روابط بین قهرمان ها فکر کنم. راستش من همین سوال رو درباره ی خودم و کت نوار دارم.

هدیه ی کریسمس بعدی ام چی باشه؟