خلاصه: آدرین از لیدی باگ خوشش نمیاد و مرینت از آدرین. و هر دو در دبیرستان دیوانه ها زندگی میکنند. آیا مرینت میتواند به کت نوار گربه مورد علاقه و خل و چل خود برسد؟

سلام به همه دوستان برید ادامه.

راستی نازنین ببخشید این داستان به احتمال زیاد قرار نیست توی 5 پارت تموم بشه. و در مورد قسمت های طنز و رمانتیک هر وقت شروع شدند خبر میدم.

پارت 3: نینو

(از زبون کت نوار)

بالاخره جلسه تموم شد و ما همراه خانوم ریوکا و آقای سایه تاریک راه افتادیم.

ریوکا: بزارین چند چیز در مورد ماموریت تون بگم. اول ،شما نباید هویت خودتون رو فاش کنید مگر اینکه کاملا ضروری باشه. دوم، شما برای انتقال پیام ها به یکدیگر از دستیار های ربات خود استفاده میکنید. سوم، نباید تحت هیچ شرایطی افراد بی گناه رو توی خطر بندازید. مواظب باشید.

(از زبون لیدی باگ)

این ماموریت یکم متفاوته این رو مطمئنم. ولی از خیلی جهات خیلی شبیه ماموریت هایی هست که توی اونا باید با بقیه همکار کنیم.

*قهرمان ها از مقر خارج می شوند و به خانه هایشان میروند.

(از زبون نینو)

رسیدم خونه و آلیا رو دیدم که داره با کامپیوتر کار میکنه. (رینا روژ سریعتر از کاراپیس به اونجا رسیده) 

من به اینجا میگم خونه چون از 6 سال پیش تا الان اینجا زندگی کردم. ولی اینجا در اصل خونه ی آلیا است. 

من توی خانواده ای  بدنیا آمدند که خیلی سنتی بودند اونقدر که حتی ساده ترین چیز های امروزی رو قبول نمیکردند. من خیلی از سنت های خانواده ام خوشم نمیاد. مثلا توی خانواده من رسمه که همه یک جورایی ریاضی دان هستند اما من خیلی از ریاضی خوشم نمیاد. یا اونا معتقد هستند که داشتن نامزد یا هم خونه ای زن بدون اینکه با او ازدواج کنی نحسه. ولی من فکر نمیکنم آلیا نحس باشه. 

راستش رو بخوایید به نظر من آلیا زیبا ترین و فوق العاده ترین دختر جهانه. و سر همین مورد با خانواده ام مشکل دارم.

البته این تنها مشکل من با خانواده ام نیست. خانوادم از موسیقی های جدید و دی جی ها بدشون میاد اما من عاشق دی جی بودن هستم و موسیقی رو هم دوست دارم.

در کل اونا من رو نمی خوان. و برای همین من فرار کردم.

(چند سال پیش)

*مردی با صدای بم و عصبانی فریاد زد*: نینو! اون دستگاه مسخره ات رو خاموش کن!

*نینو ی جوان دستگاه را خاموش میکند و با ترس از پنجره اتاق خارج می شود و وارد اتاق زیر شیروانی میشود*

مرد: نینو! ای پسر کوچولو ی دردسر ساز کدام گوری هستی؟

*زنی سیاه پوست با موی قهوه ای تیره وارد اتاق می شود و با لحنی حیله گرانه میگوید*: نینو. عزیزم. خودت رو نشون بده. ما فقط می خواهیم با تو صحبت کنیم. 

*نینو ی جوان با کنجکاوی از لای در زیر شیروانی نگاه میکند و همان زمان توسط دست هایی بزرگ احاطه می شود*

مرد: پس تو اینجایی آفت کوچولو.

نینو در خود جمع می شود و منتظر تنبیه فیزیکی از سوی والدین خود می شود. او قبلا این نوع تنبه را تجربه کرده است.

که آن هم هرگز نمی رسد.

زن: نینو. پسرم من میخواستم یک خبر مهم رو به تو بگویم. تو قراره با یک دختر از قدرتمند ترین خاندان های کشور ازدواج کنی و افتخار و قدرت رو به خانواده ی ما بیاری.

نینو: چی؟ ولی من...

مادر نینو*با لحنی سرد و سمی صحبت میکند*: مهم نیست چه قدر خلاق هستی یا چه مقدار اشتیاق داری یا اینکه چه مقدار از نظر فیزیکی قوی هستی در نهایت تنها چیزی که واقعا توی دنیا مهمه قدرت هست. *او به دستش چانه نینو را میگیرد و او را وادار میکنه که به چشمان مادرش نگاه کند* و برای همین کسی به خواسته های تو اهمیت نمی ده. چون تو چیزی جز وسیله ای برای به قدرت نیستی . درست مثل خواهر و برادر هات. تنها تفاوت تو با اونا اینه که اونا قبلا دست از تقلا کشیدن و تو هنوز داری تقلا میکنی. 

نینو به محض اینکه مادرش او را ول میکند شروع به دویدن میکند. او از عروسک خیمه شب بازی بودن خسته شده است.

مادر نینو: نینو. مهم نیست کجا بری یا چه جور آدمی بشی. تو در نهایت به اینجا بر میگردی. به همون جایی که داستان تو از اونجا شروع شد.

نینو دوید. دوید تا رسید به پاریس؛ به شهر عشق. اما حتی آن موقع هم دست از دویدن نکشید. حتی زمان هایی که پاهای او از درد به خود می پیچیدند متوقف نشد. تنها بیهوش شدن از درد ، خستگی و غم دویدن او را متوقف کرد.

آنجا بود که با آلیا آشنا شد. دختری مانند او که والدین و جامعه آن را نمی خواستند.

آنها باهم یک خانه پیدا کردند و یک زندگی ساختند. زندگی ای که در آن خیمه شب بازان نقشی در آن نداشتند. و افرادی را پیدا کردند که مانند آنها ناخواسته یا آسیب دیده بودند.

آنها با حکم دادگاه به دبیرستان I.R. رفتند. اما خوشبختانه یا بدبختانه این تنها انتقامی بود که خانواده هایشان از فرار آنها یا اینکه باهم بودند گرفتند. 

آنها دست در دست هم وارد دبیرستانی شدند که مردم گمون می کردند افراد اونجا دردسر ساز یا دیوانه اند. به هر حال اسم دبیرستان اتاق جنون بود. 

و وقتی فهمیدند که دبیرستان بجای اینکه پر از انسان های دیوانه باشد پر از انسان های آسیب دیده از خانواده ها، جامعه یا قانون هستند. نا امید و ناراحت شدند. 

دانش آموزان آزار دیده، معلم های آسیب دیده، مدیری که از گذشته خود آسیب دیده است، حتی سرایدار مدرسه آنها هم هزاران زخم دل ، زبان و زخم های فیزیکی از دنیا دریافت کرده بود.

(الان)

آلیا: می دونی چیه نینو. اونا اشتباه میکنند.

نینو: درباره چی؟

آلیا: در مورد اینکه اون دبیرستان جایی برای دیوونه هاست.

نینو: منظورت چیه؟

آلیا: منظورم اینکه آدم هایی که اونجا اند اصلا دیوونه نیستند. اونا فقط... مثل ما آسیب دیده هستند.

برای خلاف چیزی که تمام مردم دنیا فکر میکنند I.R. اصلا هم مخفف  Insanity Room (اتاق جنون) نیست و در واقع مخفف Injured Room (اتاق مجروحان )است. و این رازی است که تنها افراد داخل مدرسه از آن با خبر هستند.