ولی اون عاشقم نبود p1
سلام من مهگل هستم نویسنده جدید وب امیدوارم
از داستانم خوشتون بیاد
بیا پایین
سلام من مهگل هستم نویسنده جدید وب امیدوارم
از داستانم خوشتون بیاد
بیا پایین
آره درسته!💟
کسی به رفتارای مهناز نگاه کرد که حالا میگین علی گناهکاره؟
💟
آره؟
💟
علی عاشق بود
💟
علی rzهم بیخود میخندید دیدید که قصدی نداشت💟
آخرشم با زهرا رفت دیت💟
حالا اونایی که به مهرناز میگن دلت مهربونه چی میبینن ؟
💟
آره منم دیدم ....
💟
آره مهرناز گفت اینا الکی نیست واقعا علیو دوست داشته
💟
ولی اگه دوستش داشت اینجوری نمیچزوندش
💟
در حالی که همونطور که تو این میکس می بینید💟
علی حاضر شد امتیازشو از دست بده ولی مهناز رو از زیر آب بیاره بیرون ....💟
در عوض مهرناز تو قسمت دو ...💟
💟
کاملا نشون داد که طرف علیrzئه
💟
هر کسی عشق و نفرت رو دیده باشه
میفهمه من چی میگم .
🟥🟧🟨🟩🟦
عشق بینشون شما رو هم دیوونه کرده 😍
مخصوصاً اونموقع که سحرو میکنن
تو قبر ...⚰️🪦
گریه های سپهر دلم رو آتیش زد❤️🔥
توجه:این پارت منحرفی نیس و از پارت بعدی قراره منحرفی بشه اگه دوست دارید لایک بالا ۹ و کامت ۱۰ تا بزارم براتون😈
حالا ولش برو ادامه
بچه ها پارت پیش رو یه پارت جلو دادم اشتباهی الان درست شده برید بخونید
سلام بچه هاااااا نویسنده جدیدم و ۱۴ سالمه منو به مرینت بشناسید
حال برید ادامه
سوپرایز
گفته بودم نمیدم ولی دادم 🤓
سلام خوووب ادامه
ادرین:الو کیه
---: الو سلام یا مرینت رو ول میکنی یا پدرت رو میکشم
آدرین: چیی تو کیی
----: برا چی بهت بگم
ادرین: پدرم رو بکش
فرد ناشناس : الو قربان
گابریل: الو سلام چی شد
فرد ناشناس : آدرین گفت پدرم رو بکش
گابریل : چی چطور تونست همچین کاری بکنه
فرد ناشناس : تونست دیگه خو بای
گابریل: بای
از زبون من: صبح روز یکشنبه مرینت از خواب پاشد دید دیرش شده(توی انيميشن دیدن وقتی دیره میشه چیکار میکنه الان هم اون کارو میکنه) بدو بدو رسید مدرسه آدرین رو دید
آدرین: سلام مرینت
مرینت: سلام آدرین
آدرین: من باید بهت یک چیزیو بگم
مرینت" چیو
آدرین "نمیتوینم رابطمون ادامه بدیم
مرینت"چیییییی😭
از زبون من : مرینت یهو زد زیر گریه
آدرین " گریه نکن شوخی کردم وقتی دانشگاه تموم شه میام خواستگاری ( داشتن دانشگاه میخوندن)
مرینت: ادریییییییییین دیگه از این کارا نکی
از زبون من " مرینت عصبانی رفت سر کلاس
زنگ تفریح که خورد اومدن بیرون
مرینت رفت پیش آلیا
الیا: چرا با آدرین نیستی
مرینت: یکم از دستش عصبانی شدن
از زبون من: آدرین اومد
آدرین : مرینت هنوز از دستم عصبانی هستی
مرینت: آره
آدرین : نباش دیگه صبر کن یه دقیقه
از زبون من : آدرین یه شاخه گل رو به مرینت داد
یهو یکی میاد از لایه پله ها نگاه میکنه
اون :
عررررررررر رمان تموم شد تا فردا منتظر باشید
صب یه دقیقه نرید لایک کنید کامت هم بزارید بعد بگید فرد ناشناس کیه ؟ چند تا رهنمایی داره دختره از مرینت متنفره بعد تو انیمیشن واقعی این رمان هم هست
تا فردا