وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

علی عاشق بود!+عشق و نفرت

آره درسته!💟

کسی به رفتارای مهناز نگاه کرد که حالا میگین علی گناهکاره؟

💟

آره؟

💟

علی عاشق بود 

💟

علی rzهم بیخود می‌خندید دیدید که قصدی نداشت💟

آخرشم با زهرا رفت دیت💟

حالا اونایی که به مهرناز میگن دلت مهربونه چی میبینن ؟

💟

آره منم دیدم ....

💟

آره مهرناز گفت اینا الکی نیست واقعا علیو دوست داشته 

💟

ولی اگه دوستش داشت اینجوری نمیچزوندش 

💟

در حالی که همون‌طور که تو این میکس می بینید💟

علی حاضر شد امتیازشو از دست بده ولی مهناز رو از زیر آب بیاره بیرون ....💟

در عوض مهرناز تو قسمت دو ...💟

💟

کاملا نشون داد که طرف علیrzئه 

💟 

 

 

 

 

 

 

 

رمان: عشق بی معنی 💞 پارت: ۳

رمان: عشق بی معنی 💞 پارت: ۳

✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ · 1403/01/27 19:28 ·

توجه:این پارت منحرفی نیس و از پارت بعدی قراره منحرفی بشه اگه دوست دارید لایک بالا ۹ و کامت ۱۰ تا بزارم براتون😈 

حالا ولش برو ادامه

رمان عشق ابدی پارت ۲

رمان عشق ابدی پارت ۲

🦋inas✨️ 🦋inas✨️ 🦋inas✨️ · 1402/07/12 13:49 ·

سلام خوووب ادامه 

ادرین:الو کیه 

---: الو سلام یا مرینت رو ول میکنی یا پدرت رو میکشم 

آدرین: چیی تو کیی 

----: برا چی بهت بگم 

ادرین: پدرم رو بکش 

فرد ناشناس : الو قربان 

گابریل: الو سلام چی شد 

فرد ناشناس : آدرین گفت پدرم رو بکش 

گابریل : چی چطور تونست همچین کاری بکنه 

فرد ناشناس : تونست دیگه خو بای 

گابریل: بای 

از زبون من: صبح روز یکشنبه مرینت از خواب پاشد دید دیرش شده(توی انيميشن دیدن وقتی دیره میشه چیکار میکنه الان هم اون کارو میکنه)  بدو بدو رسید مدرسه آدرین رو دید 

آدرین: سلام مرینت 

مرینت: سلام آدرین 

آدرین: من باید بهت یک چیزیو بگم 

مرینت" چیو 

آدرین "نمیتوینم رابطمون ادامه بدیم 

مرینت"چیییییی😭

از زبون من : مرینت یهو زد زیر گریه 

آدرین " گریه نکن شوخی کردم وقتی دانشگاه تموم شه میام خواستگاری  ( داشتن دانشگاه میخوندن) 

مرینت: ادریییییییییین دیگه از این کارا نکی 

از زبون من " مرینت عصبانی رفت سر کلاس

زنگ تفریح که خورد اومدن بیرون 

مرینت رفت پیش آلیا 

 الیا: چرا با آدرین  نیستی 

مرینت:  یکم از دستش عصبانی شدن 

از زبون من: آدرین اومد 

آدرین : مرینت هنوز از دستم عصبانی  هستی 

مرینت: آره 

آدرین : نباش دیگه صبر کن یه دقیقه 

از زبون من : آدرین یه شاخه گل رو به مرینت داد 

یهو یکی میاد از لایه پله ها نگاه میکنه 

اون : 

عررررررررر رمان تموم شد تا فردا منتظر باشید 

صب یه دقیقه نرید لایک کنید کامت هم بزارید بعد بگید فرد ناشناس کیه ؟ چند تا رهنمایی داره دختره از مرینت متنفره  بعد تو انیمیشن واقعی این رمان هم هست 

تا فردا