ولی اون عاشقم نبود p1
سلام من مهگل هستم نویسنده جدید وب امیدوارم
از داستانم خوشتون بیاد
بیا پایین
اسم من میراندا و اسم اون پسر خوشتیپ الکس
من عاشق پسری شده بودم که حتی منو نگاهم نمیکرد چون اون یه دوست دختر داشت ولی خب من همچنان دوسش داشتم
یک روز حوصلم سر رفته بود و رفتم کافه ی بغل خونمون که همه دهاتی ها میرفتم چون خودمم یکی از اونا بودم
گارسون اومد و غذا سفارش گرفت که یک دفعه
+ها ها ها ههههه
بله اون خنده های الکس و دوست دختر جدیدش بود
دوست دختر یعنی میا رفت دستشویی ولی نه الکس حتی یه نگاه هم به من نکرد قبل از اینکه میا بیاد رفتم پیش الکس
الکس: ببخشید اینجا میز من و دوست دخترمه
میراندا: الکس منم میراندا همونی دوست داره
الکس : اها میراندا تویی بله سریع تر حرف حسابتو بزن و از اینجا برو
میراندا : الکس من .....
الکس : میراندا بگو دیگه
میراندا : دوست دارمممم
الکس: چییی
بعدش سریع از اونجا رفتم الکس دوست قدیمی بچگی های من بود رفته بودم خونه توی خونه یه دفترچه ی قدیمی پیدا کردم فهمیدم مال منه رفتم تو اتاقم تا بخونمش
اون دست خط من بود برای الکس نوشته بودم:
الکس مامانت اجازه نداد باهم بازی کنیم شاید من بتونم راضیش کنم زود نا امید نشو من خوب میتونم آدما رو راضی کنم
ولی خب خوب یادمه الکس در جوابش نوشت :
نمیخوام میراندا من با تو قهرم
تازه فهمیدم الکس از بچگی هم ازم متنفر بود ولی من چیکار کردم ؟
یک روز که میخواستم برم بیرون یهو.........
ادامه دارد