رمان جابه جایی پارت ۱۳
سلام من با یه پارت اومدم
من با وضعیت نمره های نابود هندسه و تهدید های شدید اومدم براتون پارت گذاشتم
😂من یا خیلی دیونه ام یا خیلی دوستتون دارم خودتون انتخاب کنید کدوم ...
صدای دَر ، در سراسر عمارت پخش شد « سلام»
صدای پدرانه و ظریف آقای گابریل بلند شد « مرینت کجایی؟ »
صدای قدم های آقای گابریل می آمد که به دنبال مرینت میگشت
از روی صدای قدم ها میشد گفت او به سمت پله ها میرفت ، ناگهان متوقف شد و به سمت آشپزخانه برگشت سپس نجوا کرد « پس اینجایی!! »
سپس آقای گابریل در را گشود ، مرینت قوری را کج کرد و مقداری چای سبز درون لیوان های سفید و سرامیکی ریخت ، آقای گابریل لبخند زد
مرینت گفت « سلام آقای گابریل »
_«از بوی خوبی که می اومد فهمیدم تو این اتاق هستی » او بو کشید و پرده های بینی اش روبه بالا رفت « بوی زندگی میاد ، بوی زندگی ای که مدت ها قبل تو خونه و مغازه ی شما می اومد»
مرینت لبخند زد « سر راه رفتم به سمت مغازه ی پدرم سر زدم ، نتونستم مقاومت کنم »
او کمی مکس کرد و به سمت پاکتی کاهی رنگ رفت و بشقابی سفید رنگ روی میز گذاشت « فکر کنم پسرتون رو دیدم ... آدرین »
_« چطور بود ؟»
_«موهای گندم گون و زیبایی داشت که آردی شده بودن ، پوستش هم سفید و روشن بود و چشمان زمردی رنگی داشت و لباـ....»