رمان جابه‌جایی پارت ۱۰

Witch Witch Witch · 1402/11/01 19:51 · خواندن 1 دقیقه

آدرین لباس های نو و جدید خود را برتنِ برهنه اش  پوشاند ،  موهای خیسش را باحوله خشک کرد ، او به سمت پایین پله ها رفت، اینبار خبری از بویِ نان داغ نبود ، اما بوی آرد همه جا را دربر گرفته بود 
اقای توماس مشغول زمزمه ی آهنگ زیبایی بود ، آدرین به طبقه ی پایین رسید و از داخل راهرو واردِ مغازه شد 
او درمورد نقشه ی آقای توماس برای خودش درست حدس زده بود 

 

 

 


یک دست پیشبند پسرانه در قد و قواره ی او روی میز مرتب تا شده بود ، پیشبند ها آنقدری نو بودند که از استخوان هم سفید از بنظر می‌رسیدند ، و طرح های راه راهی به رنگ آبی رویشان نقش بستن بود

او روبه روی آقای توماس ایستاد و لبخند زد 
آقای توماس با دیدن او خوشحال شد « چقدر سریع اومدی ، بشین بشین » 
سپس صندلی ای را جلوی آدرین گذاشت و سبد نان خامه ای هارا از داخل قفسه برداشت و در دستان آدرین گذاشت 
« میدونی ، صبح که دیدمت به نظرم رسید بد نیست که تو این مدت که پیش منی یکمی شیرنی پزی یاد بگیری  البته قراره همچنان به مدرسه ی خودت بری و سر کلاس موسیقی شرکت کنی ، ولی فکر کردم بین درس ها شاید وقت ..»
آدرین حرف آقای توماس را نیمه کاره گذاشت و با هیجان پرسید « شما این اجازه روبه من میدین؟»
آقای توماس با شک پاسخ داد « اگه بخوای !!»
_«عالی میشه »
آقای توماس لبخند زد و بسته ی بزرگی از آرد را روی میزگذاشت 
_«اول از نون شروع میکنیم ، سنتی ها نون رو به روش های خاص خودشون میپزن ، خیلی از مغازه ها هم روش های خودشون رو دارن اما من برای سبک تر شدن شون .....»

 


امیدوارم از این پارت کوتاه لذت برده باشید