پانصد میلیون ثروت ... 5
آگهی بازگانی :
آگهی بازگانی :
بچه ها یه کم اسم ها تغیر کرده ،
گابریل : سالازار
ادرین : اکتابر
ساعتی بعد دکتر پشت میز اتاقش در هتل نشته بود قلم و کاغذی مقابلش بود و با دقت مینوشت مخاطب نامه کسی نبود جز فرزند ارشدش ادرین : پسر عزیزم میدانم از وقتی به لندن امدم منتظر نامه ام هستی قرار بود بعد از کنگره ی علمی نامه ای بفرستم اما خبری رسید که باید هر چه زود تر بشناوید ادرین عزیز شاید باور کردنش سخت باشد اما امروز فهمیدم صاحب ارثیه بزرگی شدم حدود نیم میلیون فرانک ، بله پانصد میلیون ثروت مدارکی را که میفرستم بخوان هنوز باورم نمیشود سال ها منتظر چنین اتفاقی بودم چه طرح های علمی که با اندکی از این پول عملی میشود ، هنوز هم دیر نشده کار های بزرگی هست که باید انجام دهم علم و تمدن بشر منتظر ماست ، نامه بنویس و از احساست بگو ، خبر را به مادرت و خواهر کوچیکت برسان دست دوستد مارسل را از طرف من بفشار امید وارم همگی برای تغیری بزرگ اماده باشیم .
پدرت گابریل آگراست
جناب دکتر گابریل آگراست به دعوت منشی اقای وکیل در اتاق نشسته بود
اتاقی بزرگ که در ان روزنامه های مهم لندن دیده میشد دکتر نگاهی به ساعت توی جیبش انداخت ساعت به وقت پاریس 10 صبح را نشان میداد ساعت را به وقت لندن تنظیم کرد سپس یکی از روزنامه ها را برداشت و نگاهی کرد در صفحه ی سوم چشمش به گزارشی علمی افتاد گزارش درمورد مقاله ی جدید دکتر گابریل آگراست بود ,