رمان جنازه ی چهارم p:1

Witch Witch Witch · 1403/04/11 02:08 ·

هیچ وقت به افسانه ی پریان اعتقاد نداشتم، الان هم ندارم 

وقتی کشته شدن آدم ها جلوی چشمت اتفاق بی‌افته، توهم به افسانه ی پریان اعتقاد نخواهی داشت .. بعد متوجه ی یه چیز میشی ... زندگی به رنگ خونه!!! 

رمان جنایی/غیر میراکلسی / شاهکار دیگری از witch 😅😜


عقربه ی ساعت با صدای بنگی روی ۱۲ نشست و ساعتِ کوچک و فلزی شروع به "دینگ" خواندن کرد 

تاریکی سراسرِ ایستگاه مترو را فراگرفته بود، نگاهم را سمت پاهایم کشاندم تا افکارم به سمت چیز های وحشتناک نرود؛ قانونِ همه همین بود ... مهم نبود ۸۰ ساله باشید یا مثل من ۱۹ ساله، هرچقدر هم که سن داشته باشید از ایستگاه مترو در ساعت ۱۲ شب خواهید ترسید، مخصوصا اگر تنها مسافری باشید که در مترو است