دختر قوی P12
حرفی ندارم🙂
با اینکه شرایطش رو نداشتم براتون پارت گذاشتم.
فقط لطفا زیر این پارت مثل پارت قبلی دعوا نکنید🙂
برید ادامه ی مطلب....
دختر قوی P11
سلام♡
کشتید من رو انقدر گفتید چرا کم کم پارت میدی🥲😂
سعی کردم این پارت رو طولانی بدم💅
هعی....
برید ادامه..........
دختر قوی P10
سلام✨👀
اومدم با پارت جدید✨
برو ادامه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دختر قوی P4
سلام✨
من اومدم با پارت جدید👀
ببخشید که دیر شد🙊
بریم برای شروع:
.
.
چیز خاصی نیست عزیزم(نباید کسی بفهمه پلیسم وگرنه اخراج میشم) بعد از خوردن زنگ تفریح رفتم توی دفتر، تا تینا باز اومد حرف بزنه یکی در دفتر رو زد (این بچه کلا شانس نداره🙊😂) گفتم: حتما مثل همیشه یکی از بچه هاست تینا رفت درو باز کنه منم رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم و قهوه میخوردم که قامت یکی جلوم سبز شد سرم و بالا بردم و با قیافه عصبانی مریلا روبرو شدم تا اومدم حرف بزنم گفت: ما اونجا داریم استرس میکشیم اون وقت فرماندمون بعد خیال راحت داره قهوه میخوره گفتم: خب باشه لباسامو اوردی؟ مریلا: اره اوردم فقط سریع باش مرینت، خیلی ریلکسی🙄
مرینت: خب چکار کنم حالا بحث رو بزار برای بعد بیا الان بریم.
یک ساعت بعد:
بلد از تموم شدن ماموریت با مریلا رفتیم خونه مریلا سرشو کرد تو گوشب منم رفتم لباسامو عوض کردم بعد اومدم توی سالن برگه های امتحان بچه هارو اوردم و شروع کردم تصحیح کردن.
بلاخره بعد دوساعت برگا ها تموم شد! چقدر زیاد بودن بعد برگه هارو مرتب کردم و گذاشتمشون داخل کیفم که مریلا اومد کنارم نشست و گفت: مرینت به نظرت این لباس بهتره یا این؟(عکس لباسا پایین میزارم شما ام نظر بدید😃) یکیش رو انتخاب کردم و اون رفت لباسارو سفارش بده
مریلا عاشق خرید لباسه اما من خرید اکسسوری روبیشتر دوست دارم نگاهی به ساعت انداختم نزدیکای یک ظهر بود رفتم پیش مریلا و گفتم: برای نهار چی بگیرم؟
مریلا: پیتزا بگیر
مرینت: باشه
(حالا اگر من بودم یک چیز دیگه سفارش میدادم تا لج طرفو در بیارم🙄😂🙊)
مرینت: خب اخه من خواهر مهربونیم😌
(نویسنده: حالا نکشیمون با خوبیت مرینت خانم😂🙊)
خب برگردیم به داستان:
رفتم سفارش دادم و بعد از یک ربع رسید مریلا هم اومد و باهم خوردیم (کوفتتون بشه الهی منم میخوام😂🔪)
خب حالا مسخری بازی بسته😂🙊
بعد از خوردن نهار با مریلا اماده شدیم که بریم بیرون و خرید کنیم داشتیم تو خیابون قدم میزدیم که....