شیطان ذهن P7
سلام اومدم با پارت هفت . ببخشید که اینطوریه ولی چون حجمش یکم زیاد بود مجبور شدم این شکلیش کنم برید ادامه 👇🏻
سلام اومدم با پارت هفت . ببخشید که اینطوریه ولی چون حجمش یکم زیاد بود مجبور شدم این شکلیش کنم برید ادامه 👇🏻
سلام امروز اومدم با پارت شش راستی دوستان از اینجا ب بعد داستان از این رو ب اون رو میشه🙃 (یا حداقل نظر من اینه) 👇🏻برید ادامه👇🏻
سلام اومدم با پارت پنج امیدوارم خوشتون بیاد 😁 برید ادامه 👇🏻👇🏻
سلام اومدم با پارت دو
بچه ها ی تورو خدا حمایت کنید اگ حمایت ها کم باشه ادامه نمیدم .... ممنون برید ادامه
سلام ب همه من نویسنده جدید هستم 🖤💜 اسمم روشنک هستش
شما ها میتونید منو روشن یا روشی صدا کنین
ی داستان براتون آوردم ب اسم (شیطان ذهن) ژانر ماجراجویی داره
البته من داستان بدبختی عشق رو از طرف نویسنده اصلی داستان میزارم چون گوشیش خراب شده
____________________________________________
مقدمه داستان (شیطان ذهن)::
در این داستان آدرین مادرش رو از دست داده و پدرش هاکماث (مثل کارتون) . ولی آدرین اینجا ی خواهر دوقلو داره ب اسم آنابل که انا صداش میکنن . آنا قد تقریبا بلند و مو های بلند خرمایی داره .
آدرین سه سال که به دبیرستان دوپان میرفته و با مرینت صمیمی هستش انا که هم سن آدرین دو سال در ی دبیرستان دیگه درس خونده و امسال که نهمه ب دبیرستان برادرش منتقل شد (توی این داستان مرینت و آدرین نقش اصلی نیستن)