شیطان ذهن P2

:| lia :| lia :| lia · 1402/04/02 16:21 · خواندن 2 دقیقه

سلام اومدم با پارت دو 

بچه ها ی تورو خدا حمایت کنید اگ حمایت ها کم باشه ادامه نمیدم .... ممنون   برید ادامه

از زبان آنا ::
آقای داماکلیس کمی فکر کرد و گفت: مثل اینکه میدونی داری درمورد چی حرف میزنی باش قبوله میتونید از امروز شروع کنید.
آنا: ممنون ولی من الان کامپیوترم و وسایل لازم رو ندارم اگ اجازه هست از فردا شروع کنم.
آقا داماکلیس: بله البته حالا میتونید برید
آنا: ممنون
از دفتر آقای داماکلیس اومدم بیرون ، داشتم از پله ها میومدم پایین که دیدم آدرین با چند نفر جلوی پله ها نشستن بنظر میومد دوستاش باشن . رفتم پایین :
آنا: سلام آدرین اینا کین نمیخوای معرفی بکنی؟!
تا آدرین اومد حرف بزنه کلویی پرید وسط :
کلویی: من کلویی بورژوا دختر شهردار هستم .
آنا: میدونم کلویی همه که مثل تو حافظشون در حد ماهی نیس .
اینو که گفتم همه زدن زیر خنده حتی آدرین . کلویی که داش حرس میخورد با عصبانیت دور شد . آدرین که از خنده قرمز شده بود گفت: باش الان معرفی میکنم بچه ها این خواهر دوقلو من آنا ست و امسال تو مدرسه ماست.
با همه آشنا شدم هنوز یکم تا اولین کلاس مونده بود واس همین تصمیم گرفتم یکم باهاشون وقت بگذرونم .
آنا: راستی مرینت یادمه آدرین گفته بود که طراحی میکنی میشه بعدا ی چندتا از طراحی هاتو نشونم بدی . 
مرینت: البته ولی اونقدر ها هم طراحیم خوب نیس . 
الیا : ای بابا مرینت انقد شکست نفسی نکن یکم ب خودت باور داشته باش .
مرینت: خیلی خب باش چشم الیا .
آنا: راستی الیا تو صاحب وبلاگ کفشدوزکی درسته؟؟ 
الیا: اره چطور ؟؟
آنا: ی چندتا راحل دارم که می‌تونه تو فیلم گرفتن برای وبلاگت کمکت کنه اگ بخوای میتونم بهت نشون بدم .
الیا: البته بعدا تو زنگ تفریح میتونیم صحبت کنیم .
آنا: حتما 😊
اومد ی چیز دیگه بگم که کیم پرید وسط و گفت : ببینم آنا تو ب ورزش علاقه داری ؟؟
اومدم جواب بدم که الکس گفت : آخ این چ سوالیه کیم یکم اون عقلتو ب کار بنداز .
آنا: اشکال ندارد الکس من مشکلی ندارم ...... راستش نه زیاد ولی بسکتبالم خیلی خوبه و عاشق اسکیت سواریم .
کیم: آها ! ولی میدونی که برای بازی بسکتبال باید خوراکی های سبک و انرژی زا بخوری .
آنا: البته برا همین خودم درستشون میکنم . 
از تو کیفم ی جعبه کیک در آوردم که خودم درست کرده بودم . ب بچه ها تعارف کردم .
مرینت: وای اینا خیلی خوشمزن آنا خودت درست کردی ؟؟
آنا: اره پدر معمولا نمیزاره ما بریم تو آشپزخونه برا همین هر وقت تو اتاق کارشه قایمکی میرم و اینا رو درست میکنم . 
الکس: آنا تو گفتی اسکیت سواری میکنی چ نوع اسکیتی سوار میشی؟
آنا: اسکیت برد
الکس (با تعجب): ...........

 

تا فردا 👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻