strange thieves🧚 p1🧙
بفرما ادامه مطلب عزیزم
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️
_______________________________________________
صبح از زبان راوی
همگی از خواب بلند شدن و بعد از رفتن به دستشویی و رسیدن کارای صبحگاهی شون رفتن به طبقه پایین پیش پروفسور تا درباره ی نقشه ی دزدی جدیدیشون صحبت کنن و قوانین رو اعلام کنن
پروفسور: صبح بخیر عزیزان همینطور که میدونید ما تا حالا چندین همکاری موفق دیگه هم داشتیم اما این یکی فرق میکنه این یکی از مهم ترین و حیاتی ترین سرقت هایی هست که قراره انجام بدیم و اگر اشتباه کنیم یه راست خواهیم مرد
مایلو : قراره چی سرقت کنیم ؟
پروفسور: چیزای زیادی مومیایی پول اطلاعات و وسایل خطرناک
جولیا: بیخیال پروفسور چرا آنقدر جزو میدی یه شبه پولارو میزنیم به جیب و میریم دیگه
پروفسور: اشتباه نکن جادوگر این دزدی اصلا یک شبه نیست و یک پروسه طولانیه چون باید ذره ذره بدزدیم که بهمون شک نکنن از یک ماه پیش که به اینجا اومدیم من پیتر پن و پری دریایی تمام مدت درحال تحقیقات درباره این دلال بودیم و نزدیک ترین خونه به ملک بزرگ اون رو خریداری کردیم تا بتونیم اون رو زیر نظر بگیریم
پیتر: من تو این مدت تونستم با پسرشون صمیمی بشم و ازش اطلاعات بگیرم باید یک روز اونو دعوت کنیم و به بهونه ی بطری بازی ازش اعتراف بگیریم
باب: خب چرا مثل ادم نمیریم تو خونه ی یارو
هیلدا: خونه اون توسط ۲۰ تا بادیگارد مسلح و نزدیک ۶۰ تا دوربین محافظ میشه از دوربین های مخفی حسگر های حرکتی و لیرزی هم که دیگه نگم براتون
آریل: خب ما قراره چیکار کنیم پروفسور ؟
پروفسور: ما اول از همه به بانکی که اون ادارش میکنه نفوظ میکنیم و دفترش رو میگردیم همین امشب پری دریایی ،پیتر پن ، جادوگر و مومیایی میرن اونجا و وینی پو از راه هک دوربین ها به اونا کمک میکنه
باب: من چیکار کنم ؟
پروفسور: من و تو میریم به رستورانی که اون دلال و خانواده اش امشب به اونجا میرن تا مطمئن بشیم اون هیچ بویی از دزدی از شرکتش نخواهد برد پیتر پن نقشه رو براتون به طور دقیق تر توضیح میده اما قبلش باید قول بدید که رابطه هاتون کاریه و هیچ چیزی از زندگی همدیگه نمیدونید اسم عیبی نداره قبلا بهتون گفتم کار و احساسات رو قاطی نکنید فهمیدین ؟
همگی چشم گفتن از پیش پروفسور رفتن تا پیتر نقشه رو براشون توضیح بده
جولیا: خب نقشت چیه عزیزه پروفسور ( با لحن تمسخرآمیز)
آریل: جادوگر معدب باش
پیتر: نقشه اینه جولیا و مایلو میرن داخل بانک و اونجارو چک میکنن و بعد از گفتن وضعیت هیلدا دوربین ها و سنسور هارو هک میکنه و برق رو قطع میکنه من و آریل لباس های مدبل رو میپوشیم و منتظر اژیر آتش سوزی از هیلدا میمونیم به محض شنیدن اژیر جولیا و مایلو به سمت گاوصندوق میرید و کلش رو زیرو رو میکنید هرچیزی که بردرد بخور بود رو بقاپید و من و اریل مردم رو بیرون میکنیم و بعدش چهار تایی میریم به بالاترین طبقه یعنی دفتر اون دلال و دنبال هرچیزی که به دردمون بخوره میگردیم
فهمیدین ؟
آریل: بله
جولیا: اره
مایلو: شاید
هیلدا: بله
پیتر: عالیه شب همتون رو میبینم موفق باشیم
باب: بریم صبحانه بخوریم ؟
همگی با صدای بلند بله گفتن و به سمت آشپزخونه رفتن امروز نوبت پیتر بود که غذا درست کنه و مشغول درست کردن املت و بیکن شد و همگی مشغول خوردن صبحانه شدن و بعد از صبحانه از پیتر تشکر کردن و دختر و پسرا از هم جدا شدن تا زمان مأموریت کمی استراحت کنن
پسرا مشغول فیلم دیدن شدن و آریل و جولیا و هیلدا به شهر بازی رفتن و سرگرم بازی کردن و سوار شدن ماشین های مختلف اونجا شدن و همرنگ جماعت شدن این کار برای اونها سخته چون مدام خطر شناسایی شدن تو دلشون هست و نه میتونن عاشق بشن و نه دوستی از دنیای بیرون داشته باشن
صرفا اونا فقط همدیگه رو دارن و برای هم مثل خانواده هستن خانوادهای که هیچوقت نداشتن یا نخواستن
_______________________________________________
چند ساعت بعد...
دخترا برای ناهار به خونه برگشتن و همگی باهم ناهار خوردن و بعدش کمی استراحت کردن تا برای ماموریت آماده بشن و وقتی از خواب بیدار شدن همگی وسایل هاشون رو برداشتن و رفتن تا دوباره در تاریکی شب اجناس رو غیب کنن
پرفسور: موفق باشید
همگی به سمت بانک به راه افتادن و طبق نقشه اول مایلو و جولیا وارد شدن و منطقه رو برسی کردن
مایلو: ۱۶ تا مشتری ۹ تا دوربین
جولیا: ۵ تا نگهبان توی بانک و ۲ تا جای گاوصندوق
پیتر: فهمیدم هلیدا برو تو کارش
هلیدا: بله فرمانده
آریل: باید لباس هامون رو عوض کنیم جولیا مایلو آماده باشید
پتیر و آریل لباس آتش نشانی به تن کردن و منتظر صدای آژیر موندن چیزی نگذشت که برق بانک قطع شد و اژیر قرمز آتش سوزی به صدا در اومد مایلو ضامن بمب دودزا رو کشید و روی زمین قل داد
مردم با جیغ فریاد هاشون از بانک بیرون دویدن
و اریل پیتر جولیا و مایلو ماسک زده بودن
پیتر: اینجا اتیش گرفته همگی اروم باشید و مکان رو تخلیه کنید لطفا سریعتر خارج بشید
همگی از بانک خارج شدن و جولیا و مایلو به سمت گاوصندوق رفتن
جولیا: وینی پو رمز این کوفتی چیه ؟
هلیدا: الان درستش میکنم لطفا از در فاصله بگیر
کمی بعد در گاوصندوق باز شد و جولیا و مایلو به شروع به گشتن کردن و همگی لباس هاشون رو عوض کردن
مایلو: ای پیتر دم بریده کجا اتش نشانی شدی ؟
همگی شروع کردن به خندیدن و بعداز برداشت چندتا وسیله به طبقه آخر یعنی دفتر رییس بانک رفتن و اونجا شروع به گشتن کردن
هیلدا : یه کشوی مخفی پشت کتاب های قرمز و قهوه ای هست دومین کتاب ردیف سوم رو بکشید تا باز بشه
آریل: ممنون وینی
اونها کشوی مخفی رو باز کردن اونجارو گشتن اما چیزی پیدا نکردن برای همین دوباره دوربین ها و سنسور هارو فعال کردن و سپس از پنجره با طناب درحال فرار بودن که یهو طناب نازک شد و جولیا در مرز افتادن بود
جولیا: کسی نیست به من کمک کنه ؟
مایلو : جادوگر خودتو تاب بده سمت تراس طبقه ۴۵ اونجا خالیه و دوربین نداره
آریل: آمنه بپر
جولیا شروع کرد به تاب دادن خودش با طناب
و به محض اینکه رسید به طبقه ۴۵ طناب پاره شد و افتاد داخل ساختمون و مایلو با نگرانی به پنجره خیره شد
جولیا: یوهووو هنوز زندم بچه ها
همگی باهم: هورااااااا
همگی رفتن به انبار داخل طبقه ۴۵ و لباس هاشون رو عوض و در نقش کارمند بانکی از اونجا خارج شدن و با وسایلی که دزدین سوار ماشین به سمت خونه برگشتن
پیتر: ماموریت موفقیت آمیز بود
پروفسور: عالی بود بچه ها دس مریزاد
باب: دقیقا به موفق تمومش کردین چون دلال و خانواده اش دقیقا الان دارن از رستوران میرن بیرون
پروفسور: ما تا ۲۰ دقیقه دیگه خودمون رو به محل ملاقات میرسونیم میبینتمون
کمی بعد همگی به محل ملاقات رسیدن و باهم دست دادن اونا یه دست دادن مخصوص داشتن که اگه کسی جاسوس بود خیلی سریع شناسایی بشه
پروفسور:چیا گیرتون اومد ؟
پیتر: چندتا الماس یه سنگ با ارزش رادیواکتیو و یه سری نقشه و مخصتصات که به نظر به جای خاصی اشاره دارن تو دفترش چیزی پیدا نکردیم
پروفسور: بازم دسته خالی برنگشتین و این یعنی ممکنه چیزای بیشتری هم داشته باشه که ما ازش بیخبریم و پیدا کردن اون نقشه مهم ترین هدف شما بود چون اون نقشه طبق گفته ی یه سری منابع عجیب غریب نشون دهنده ی مکان خاص توی بوینوس آیرس هست که داخلش یه ویروس یا یه موجود عجیب پیدا شده که افرادی سعی در مخفی یا قوی کردن اون دارن که اگه بتونن کنترل اونو به دست بگیرند نابود میشیم ما قراره اونو پیدا کنیم و مخفی یا نابودش کنیم
مایلو : هی هی تند نرو دکتر جون ما دزدیم نه نجات دهنده ی دنیا این مسائل به اف بی ای و اینترل پل مربوطه
پیتر : درسته مومیایی ولی اونا از این موضوع یا خبر ندارن یا خودشون هم همدست اینا شدن بعدشم اون یه آزمایشگاه عادی نیست که از ۱۰ مایلی معلوم باشه اون آزمایشگاه یه پوشش داره ممکنه یه دارو خونه عروسک فروشی یا حتی پارک باشه و تو مدتی که ما مشغول ماموریت بودیم هیلدا گوشی و لپ تاپ دلال رو هک کرده و یه سری اطلاعات از یه قرار مخفی توی یه پارک متروکه ی بیرون شهری گرفتیم
آریل: ما چطور قراره اونجا باشیم ؟
پیتر: قرار نیست باشیم
جولیا: پس چطور بفهمیم چی میگن عقل کل
پیتر: با کمک یه دوربین و شنوت که من روی کیف سامسونت اون یارو کار گذاشتم و همچنین کنترل گوشیش هم دسته ماست و میتونیم کوچیک ترین حرکت اونو ببینم بشنویم و لوکیشن اون رو داشته باشیم
پروفسور: مو لا درز این نقشه نمیره عزیزانم
_______________________________________________
خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه ❤️
لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده ❤️
دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜
از رمان های دیگه ام هم حمایت کنید 😍
❤️The music of hearts🎤
پارت جدید:https://ladybug.blogix.ir/post/19742
✨my little princess
پارت جدید:https://ladybug.blogix.ir/post/19606
🤍Prince icy
پارت آخر: https://ladybug.blogix.ir/post/19691
?who are you
پارت اول:https://ladybug.blogix.ir/post/19760