وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

درباره مهمونی دوستانه

درباره مهمونی دوستانه

سایه ماه سایه ماه سایه ماه · 1402/03/27 21:41 ·

سلام به تمام کسایی که مهمونی دوستانه رو خوندن و ازش لذت بردند. میخواستم بگم یادتونه توی گفتینو و نظرات گفتم ادامه نمیدم؟ خب به نوعی نظرم عوض شد. قراره بعد از اینکه عشق شکسته رو تموم کردم یک رمان به اسم کلاس دردسر ساز ها بنویسم. اگر چه احتمالا توی این وبلاگ نذارم. ولی گفتم که بدونید. ولی بازم میگم. تا وقتی که عشق شکسته تموم نشده کلاس دردسر ساز ها رو شروع نمیکنم.

آبی به رنگ چشمان تو p2

آبی به رنگ چشمان تو p2

🎼𝖋𝖆𝖓𝖙𝖆𝖘𝖙𝖎𝖈🎧 🎼𝖋𝖆𝖓𝖙𝖆𝖘𝖙𝖎𝖈🎧 🎼𝖋𝖆𝖓𝖙𝖆𝖘𝖙𝖎𝖈🎧 · 1402/03/27 21:15 ·

آنچه گذشت:من فهمیدم قراره حمله کنن....

از زبان مرینت :چاقو رو در آوردم و پرتاب کردم توی قلب کسی که باید  دربارش اطلاعات  جمع میکردم.یکدفعه دیدم  ۲۰ نفر سرباز جلوم ظاهر  شدن .یک نفر به سمت من یک شمشیر پرتاب کرد و به کمکم اومد. اون یک نقاب سیاه داشت . فقط چشماش معلوم بود.چشماش سبز بود. از زبان ادرین:دیدم همون دختری که مامور مخفی شده بود بهاون حمله کردند من به سمتش شمشیر پرتاب کردم و اون شمشیر رو گرفت. من هم رفتم  کمکش.

حسی جدید

حسی جدید

هانیه هانیه هانیه · 1402/03/27 18:54 ·

سلام 👋🏻🥰

پارت 2😍🔗

مرینت ناراحت از مغازه بیرون میره😓

  «مرینت» 

خب باید به فکر چیزه دیگه ای باشم 

آدرین متوجه میشه که مرینت ناراحت شده آدرین اون ساعت رو می خره و با خودش فکر میکنه که اون ساعت رو بده به مرینت یانه آدرین تصمیم می گیره که ساعت رو بده به مرینت

 آدرین میره دونبالش 

 مرینت همونجور که داره مغازه ها رو نگاه میکنه یک صحنه آدرین میاد جلوش 

  «آدرین» 

سلام خوبین

 «مرینت» 

با حالت خجالت میگه  :  س سلام خیلی ممنون اتفاقی افتاده؟ 

  «آدرین» 

نه من این ساعت رو نمی خوام برای شما

مرینت... 

اینم از پارت 2☺️

منتظر پارت 3 باشید ❤🤭