تک پارتی( ازت متنفرم )
تک پارتی
😘
الکساندر عوضی و ادرین اشغال
بدم میاد از همتون
هرکسی اینجاست .....
الکساندر با چشمای خون نشسته و نگام کردو گفت: چ.. چی... گفتی؟
ترسیده عقب رفتم .
من_ هیچی
الکساندر: چرا گفتی!
کتمو به سمت خودش کشوند و بوسه نرمی روی گونم زد و فاصله گرفت . پشت بهم ایستاد.
الکساندر: ببخشید.. دوستت دارم .. در روز انتظار دوباره دیدنتم .
من حیرون نگاش می کردم . با دویدن از دور شد .
به سمت کلبه ی زوج من و ادرین رفتم .ادرین در صورتی که خون های زیادی بالا اورده بود . نگاش می کردم . فشارم یکم افتادو روی پاهام نشستم . بدون فهمم جای شدین . توهم بدون فهمم رفتی .
خدا.... می بینیم .
چرا ؟؟؟؟
چرا زندگیم هر روزش باید تلخ باشه ....
مادرم ..... پدرم ..... الکساندر .... ادربن .... خواهرم و رز
...... همشونو یجوری از چنگم در اوردی ..
ازت متنفرم بدم میاد که نگام نمیکنی..
پریشون بیرون رفتم . اون کار الیا نفهم بود.
پام به پای یکی خورد و روی اسفالت دست و پام خون میومد . درد می کرد.
صدایی از نزدبکی اومد .
سلام .... خوبی؟ منو یادته ...
سرمو پریشون بالا اوردم ... خودش بود . دوست قدیمیم .... لوکا
من_ سلام اره یادمه
دلم برات تنگ شده .
دوستت دارم بوسه ای روی گونش زدم و گفتم .. میشه ... سرمو زیر انداختم که گفت سرمو بالا بگیرم ..
چی تو .
قوطی کوچی که توش یک انگشتر بود رو باز کرد و گفت : لطفا قبولش کن .
من لبخند کج و کوله ای زدمو دلمو از ادرین دور
من: حتما ، (عشقم )