تک پارتی
های ادامه
باز از اونجا رد شدم آخرین بار چقدر خوشگل شده بود که یکی بهم خورد
+ببخشید
_ام حالتون خوبه
+بله بازم ببخشید
ادامه راهم رو رفتم به برج ایفل نگاه کردم دلم براش خیلی تنگ شده بود الان میتونه کجا باشه بل یکی میتونه با اصلا مواظب خودش هست رسید شیرینی فروشی مورد علاقش از اونی که دوست داشت خریدم و رفتم روی صندلی پارک نشستم یاد خاطره هامون میکردم و بیشتر به خودم لعنت میفرستادم که چرا این کار کردم چرا
یک دختر کوچولو آمد کنارم نشست
+سلام عمو داری گریه میکنی بعد بهم یک دستمال داد اصلا متوجه اشکام نشدم سری پاکشون کردم گفتم
_نه عمو فقط یاد هیچی ولش کن بیا باهم شیرینی بخوریم خوشحال شد کنارم نشست بهش شیرینی دادم بعد باهم شروع کردیم به خوردن که یه تیکه از شیرینی رو داخل آب نداخت چقدر رفتارهاش شبیهش بود اون دستمالی که به من داد اونم اون روز بایک دستمال ساده من عاشق کرد من یه تیکه از شیرینیم رو انداختم داخل آب
_اسمت چیه ؟
+من امیلی هستم میشه اسمتون بدونم ؟
_اهوم من ویلیام هستم
+خوشبختم
_منم همینطور مادمازل
یک لبخند قشنگی زد و گفت :
+کسی که بهش فکر میکنی رو خیلی دوست داشتی ؟
تعجب کردم ولی خوب یک دختر باهوش بود اولین کسی که احساسم رو درک میکرد
_آره خیلی
+من یکی رو خیلی دوست داشتم ولی از دستش دادم
_داری میگی عاشق شدی ؟؟
خندید گفت :
+زود برام عاشق بشم من همش ۱۳ سالمه من عاشقش بودم زیاد
_خب کیه ؟یعنی اگه دوست داری بگی
به آسمون نگاه کرد گفت:
+خیلی زیاد دوستش داشتم اما تنهام گذاشت
_ام من متاسفم
+میدونی کیه ؟
_نه کی ؟
+من عاشق مادر بودم خیلی زیاد اما ۲ سال دیگه بشم نیست و دیگه هیچوقت نمیبینمش خودش بابا گفت میاد اما دروغ میگه رفت تو آسمون پیشه ابر ها ماه ستاره خورشید
خیلی دختر جالبی بود تو این سن مادرش رو از دست داده بعد با لبخند بهم نگاه میکنه ولی اونم مثل من تو چشاش ناراحتی موج میزد اما امروز از پاریس و این دختر یاد گرفتم زندگی منم داخل هر جای دنیا باشه تو آسمون مثل ستاره برام میدرخشه پس هرشب به ستاره زیبام نگاه میکنم تا اینکه یک روزی برگرده این متمعنم
+من دیگه میرم خداحافظ
_خداحافظ به امید دیدار
بعد بقیه شیرینی ها رو تیکه تیکه کردم و انداختم داخل آب و رفتم
فعلا دوستان امید وارم خوشتون بیاد