کلاس دردسر ساز ها پارت 8

سایه ماه سایه ماه سایه ماه · 1402/10/06 17:53 · خواندن 4 دقیقه

سلام. کریسمس مبارک. برید ادامه.

این اولین هدیه ی من برای کریسمس است. هدیه های بیشتری هم هست.

این لینک ها برای افرادی هستند که نمیتوانند داستان پارت های قبلی را به یاد بیاوردند. چون مدت زیادی از آخرین پارت گذشته.

پارت یک       پارت چهار          پارت هفت

پارت دو         پارت پنج

پارت سه         پارت شش

دیروز معلم ادبیات پرسید معنی لاف زدن چی میشه منم از ته کلاس گفتم گنده گوزی به نظرتون الان می خواد منو بکشه؟

ادامه...

(مکس و دستیار ربات اش)

دستیار(اسمش رو کامنت کنید. چون یادم نمیاد): همه چیز آماده است؟

مکس: آره. همه ی وسایلی که برای باحال کردن امشب نیازه رو ور داشتم.

مادر مکس*پسرش رو در آغوش میگیره*: امیدوارم بهت خوش بگذره.

مادر مکس*در حالی که مکس از در بیرون میره فریاد میزنه*: سوار ماشین غریبه ها نشی و حتما دو طرف خیابون رو نگاه کنی!

مکس*با لحنی اغراق آمیز فریاد می زند*: مامان!!!

*مکس در نهایت خانه را ترک میکند*

[چند دقیقه بعد]

(مسیر منتهی به خونه ی آدرین اینا)

*بچه ها تصمیم گرفتن تا همگی امروز از یک مسیر به سمت خونه ی آدرین بروند چون می خواستن پز وسایل داخل کیف شون رو بهم بدن.*

نینو*یک شوکر را به دیگران نشان می دهد*: نگاه کنید چه شوکر خوشگلیه؟.

میلن * او هوفی میکنه و میگه*: اینکه چیزی نیست. ما کتاب انجیل رو آوردیم تا اگه بابای آدرین خواست اذیتمون کنه ازش بجای آجر استفاده کنیم. (نویسنده: دوستان این فقط یک شوخی و کنایه به سنگین بودن برخی کتاب ها است. جدی نگیرید)

مرینت*آه میکشد*: تو واقعا این موضوع رو جدی گرفتی؟

میلن: همیشه خوبه آدم چند تا چیز احتیاطی همراهش باشه. 

*همگی آهی دسته جمعی بیرون می دهند*

کیم*با کنجکاوی به اسپری فلفل داخل کیف آلیا نگاه میکنه*: اون چیه؟

آلیا: اسپری فلفل.

کیم: میشه از نزدیک نگاهش کنم؟؟

آلیا*اسپری فلفل را به کیم میدهد*: فقط به چشم کسی اون رو اسپری نکن.

کیم: باشه.

[30 ثانیه بعد]

*کیم چشمانش را میگیرد و از درد فریاد میزند*

آلیا: حتی یک دقیقه هم از وقتی گفتم مواظب باش نگذشته!! و تو اونو توی چشم خودت اسپری کردی؟!

*همگی سعی میکنن که نخندن*

مرینت: حالت خوبه؟

کیم: به اندازه ی آتیش جهنم چشمام می سوزن!

ایوان: شاید باید با آب اونا رو بشوری.

*کیم در نهایت با آب چشماش رو میشوره. البته دیگر قرار نیست که با این اوضاع به خونه ی آدرین بره*

(پدر آدرین)

*گابریل بین دو چشم خود را نیشگون میگیره. اون احساس میکنه که دوست های پسرش قراره درنهایت یک آشفتگی درست کنن. ولی اون باید سعی کنه آروم باشه. به خاطر زندگی اجتماعی پسرش.*

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پایان پارت 8

این اولین هدیه ی کریسمس من بود. هدیه های دیگه ای هم هستند.