دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/07/07 20:16 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت چهل و سوم»

بفرمایید 👇🏻

-ادرین..................معذرت می‌خوام.
+چرا؟
-اینکه تو تمام این مدت بهت دروغ گفتم.
+ولی من اصلا ناراحت نیستم.
-چرا ؟
+چون تو بخاطر من بهم دروغ گفتی و سختی کشیدی ، من احمقم که زودتر نفهمیدم(عه خودشم فهمیده😃)
-دوست دارم ❤️
+من بیشتر .
------------------------------------------------------------------
اون روز آدرین رو مرینت کل روز رو باهم وقت گذروندن ، رفتن سینما رفتن رستوران رفتن شهربازی و کلی خوش گذروندن .
ساعت ۲ آدرین مرینت رو برگردوند خونه و خودش هم رفت خونه .
- آدرین تا الان کجا بودی؟
+چرا باید به تو جواب پس بدم .
-چون من پدرتم .
+وااااای بس کن دیگه من پدرتم پدرتم ، دیگه برام مهم نیس چون مهر پدری از تو ندیدم و تورو مثل یه غریبه میبینم .
-چطور ........
گابریل حرفش رو قطع می‌کنه و ادرین هم به سمت اتاقش می‌ره ، اون خیلی خوشحال بود که فهمیده بود اسکارلت واقعا کیه ، خویجال بود که بعد کلی سال تونسته بود دوباره مرینت رو ببینه و کنارش باشه .
-----------------------------------------------------------------
-تیکی یه سوال؟؟
+وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مرینت اگه میخواد بازم از اون سوالای مسخره باشه و.......
-نه این خیلی مهمه .
+خب بگو .
-من می‌خوام خودم باشم خود واقعیم .
+خب الان مگه کیی؟
-منظورم‌ لینکن می‌خوام بین مردمم خودم باشم نه اسکارلت می‌خوام اسکارلت رو بریزم دور ، ولی مردم راجبم چی فکر میکنن؟
+تو خیلی سختی کشیدی و کلی سختی رو پشت سر گذاشتی ، راحت برو و بهشون بگو یعنی به همه اعلام کن.
----------------------------------------------------------------
                             2 ماه بعد 
طی این دو ماه مرینت هویتش رو به همه گفت ، برخلاف تصور مرینت همه از صداقت اون خوشحال شدم ، آدرین و کاگامی به همه گفتن که اونا نامزد نبودن و اینا همش زیر سر گابریل بوده و گابریلم دیگه با این کنار اومده بود که باید به احساس آدرین احترام بزاره .
------------------------------------------------------------------
بعد از ظهر جمعه بود ، آدرین و مرینت توی پارک داشتن باهم دیگه قدم میزنن .
-مرینت یه لحظه چشمات رو ببند .
+باشه.
آدرین زانو میزنه و جعبه مخملیه زرشکی ای رو باز می‌کنه و به سمت مرینت میگیره .
-حالا باز کن .
+باشه 
مرینت کپ کرده بود خیلی ذوق زده بود ، باور نمیشد که چنین روزی رو ببینه اما حیف که اوضاع همینجور خوب باقی نمیمونه .

 

اینک از این پارت ، حرفی ندارم بای 👋🏻