کریسمس غیر منتظره🎄

HARLEY HARLEY HARLEY · 1402/07/01 19:46 · خواندن 7 دقیقه

نگران نباشید این مثل تک پارتی قبلیم قرار نیست احساساتتون رو به فنا بده😂💔

 

این رمان شامل یک کارتون و دو انیمه هست

کارتون میراکلس

و انیمه های....

بسکتبال کورکو

و

اسکیت برد بینهایت

 

واسه خوندنش به ادامه مطلب مراجعه کنید

مرینت:

+بلوبری من یه نظری دارم..

_چجور نظری؟!

+خب...

شمشیرشو دراورد و از کنار ضربه زد منم شمشیرمو سریع در اورد و سرویس رو دفع کردم..

+اون پلی که اونجاست رو میبینی...

_خب که چی؟!

+بیا تا اونجا مسابقه بدیم...هر کی برد هدیه سال نو رو خودش انتخاب میکنه

_بین مردم؟؟!

+ترسیدی😏؟

_اصلا😒 مطمئن باش من میبرم..

+میبینیم😂✌🏻

ما هم توی کوچه خیابونا بودیم و همینجور بین مردم شمشیر زنی بازی میکردیم😂

تمام توجه مردم رو به خودمون جلب کردیم😌...

که یکدفعه یه پسر مو قرمز سوار بر اسکیت از بین دوتامون گذشت و ادرین دقیقا ضربه رو کوبید روی کلش و نقش زمین شد😂

یه پسر مو ابی اومد:رکی...حالت خوبه.؟؟!!

*رکی*

اخ اخ این شلاق از کدوم جهنم دره‌ای پیداش شد؟!

+رکی..حالت خوبه؟!

_بنظرت من خوبم؟؟!

میا:از نظر من سالمی

_تو خفه شو

+اهای پسر حالت خوبه...معذرت میخوام😅

یک پسر بودن و یک دختر بنظرم باهم دوستن..

_اخه باهوش وسط خیابون جای با شمشیر بازی کردنه؟؟!!

+اره😐

_لانگا حسابشو برس😑

لانگا:رکی اروم باش..این یه سو تفاهم کوچیکه....ببخشید این دوست ما یکم زبونش تیزه.. اسم من لانگاست خوشوقتم☺

_چی؟؟!!!

+آدرین هستم خوشوقتم..

+مرینت دوپن...خوشوقتم

میا:میا صدام کنین

_جانم؟!!اینا قرار بود منو به فنا بدن حالا باهاشون دوست شدین؟؟!!!

میا:اگه خفه نشی خودم خفه‌ات میکنم😑

_😑رکی هستم....

مرینت:زبون تیزت از پهنا تو حلقم😐😂

_چی گفتی😑؟

مرینت:همین که شنیدی😂

مدتی بعد

_ببینم چرا هرجا میریم شماهم دنبال مایین؟؟!

ادرین:تو دنبال مایی...ما راهمون از این طرفه 😐

ادرین*

حاظرم شرط ببندم مادر پدرشم عین خودشن😐👌🏻

که یکدفعه نقش زمین شدم🤕

مرینت:ادرین...حالت خوبه؟!😶

_این چه کوفتی بود؟!🤕

مرینت:توپ بسکتبال...انگار اینجا دارن بسکتبال خیابونی بازی میکنن

رکی:ههههههههه...دلم خنک شد😂

_خفه😑🔪

+ببخشید....توپ مارو ندیدین

یه پسر با موهای زرد و هودی ابی روشن بود

_اقای محترم همین الان توپ شما کله منو از وسط نصف کرد😑

+اخ شرمنده😅...صب کن ببینم..1..2..3..4..5...عالیه 😆 میتونیم یه تیم بسکت تشکیل بدیم....

رکی:جانم؟!!!

+میشه بیاین و با ما بسکتبال بازی کنین

میا:من هستم

لانگا:منم همینطور

رکی:بسکتم زیاد خوب نیس..ولی باشه

مرینت:منم هستم

_چی...تو با اونا بسکت بازی نمیکنی....نکنه یادت رفته همین چند دقیقه پیش کله رفیق جینکِت نزدیک بود به فنا بره 😑

مرینت:ولی الان سرجاشه..هیچ اسیبی هم ندیدی😐

+خوبهههه...کیسه ریوتا هستم...

+رکی

+لانگا

+میا

+مرینت

منم:ادرین هستم😑

کیسه:خوشوقتم.... بیاین بریم تا با بقیه اشنا شیم☺

همگی وارد زمین شدیم.....

کیسه*

 

ائومینه:ریوتای دست و پاچلفتی... چرا اینقدر لف دادی؟ یه توپ خواستی بیاریا😑اینا کین؟

_اولا دست و پا چلفتی عمه‌ته دوما به تو مربوط نیست😐

ائومینه: چی؟! به عمه من توهیین میکنی؟!

و افتاد دنبالم 😐

منم فرار رو بر قرار ترجیح دادم😐😂

ائومینه : پدرسگ عوضی.. جرئت داری واستا😡

و با هزار بدبختی با کمک میدوریما تونستیم ائومینه رو اروم کنیم... 🙄

کاگامی: ائو چان بمولا سگ هم اندازه تو اینقدر پارس نمیکنه😐

با خودم: کاگامی چان دوست خوبی بودی خدا بیامرزتت🙏😔

و حالا ائومینه دنبال کاگامی افتاد😂😔

به بچه ها نگا کردم... خیلی شیک نشسته بودن روی صندلی... 😐

ادرین شیرکاکائو میخورد..

مرینت انرژی زا... میا ابمیوه... لانگا موز... رکی هم فریاد میزد: کله قرمز زود باش الان بهت میرسه... مو ابی خیلی کندی...

معلوم نبود طرف کدومشونه😐

رفتم پیششون:چیزی لازم ندارین براتون بیارم😐؟

ادرین:نه لطفا مزاحم نشو ببیینم اخرش چی میشه..

رکی: اره اب معدنی میخوام🙄

_خیلی پرویین😐......

هممون با هزار بدبختی ائومینه رو اروم کردیم....

_خب دوستان میخوام دوستای جدیدمو معرفی کنم.. قراره باهامون بسکت بازی کنن

مومویی: عالیه..نه تتسو کون؟!

کوروکو:ا اره باحاله..

مومویی محکم کوروکو رو بغل کرد 😑

کوروکو:مومویی چان..خفه شدم..

ائومینه:بمیری ساتسوکی..😑

_خب دوستان خودتونو معرفی کنید😅

+ادرین

+مرینت

+لانگا

+رکی

+میا

اکاشی:از اشنایی باهاتون خوشوقتم ...اکاشی سجیرو هستم کاپیتان تیم...

+ائومینه دایکی

+شینتارو میدوریما

+موراساکیبارا اتسوشی

+کاگامی تایگا

+کوروکو تتسویا

+ساتسوکی مومویی هستم..مدیر تدارکاتی تیم

مرینت:از دیدار باهاتون خوشوقتم

میدوریما:تو...گفتی ادرین هستی درسته؟!

آدرین:اره چطور😶؟

میدوریما:قیافت خیلی اشناست...ببینم تو ادرین آگرست نیستی؟!همون پسر اعجوبه درشمشیر زنی؟!که در سن 12 سالگی تمامیه مسابقات لندن و امریکا و تنیس رو اول شدا؟؟؟!(از خودم در اوردم😁)

کوروکو:جدی؟!

اکاشی:اره منم راجبش شنیدم...

مرینت:اره خودشه😌😁

_چی واقعا؟!فوق العاده‌اس

ائومینه:نگو تو اینو نمیدونستی!؟

_نه نمیدونستم..من همیشه مسابقه بسکت میبینم😕

ائومینه و کاگامی اهی کشیدن

مومویی:خب دیگه...کلی وقت دارین حرف بزنین..نمیخواین بازی کنین؟؟!

اکاشی:درسته...مومویی چان لطفا اعضا رو به دوتیم تقسیم کن

مومویی:بله

*مدتی بعد*

 

مومویی:خب

تیم الف

کوروکو

ادرین

ائومینه

رکی

میا

مورا چان

 

گروه ب

 

اکاشی

مرینت

کیسه

لانگا

میدوریما

کاگامی

 

اکاشی:عالیه...خب بیاین شروع کنیم

همه:بلهههههه

 

*لانگا*

_خیلی باحال بود...

رکی:اره...بیاین هر از گاهی بیایم اینجا و بسکت بازی کنیم...

ادرین دستشو لای موهای مرینت برد و موهاشو به هم ریخت :بلوبری فک نمیکردم تو بسکت اینقدر خوب باشی 😁

مرینت:تو خوبی😒

اکاشی:اره خیلی خوش گذشت...حتما بازم بازی میکنیم ☺

کیسه:راستی بچه‌ها کریسمسه‌ها ...کریسمس مبارک😆

هممون کریسمس رو بهم تبریک گفتیم.‌‌...

گاکامی:هنوز تموم نشده....همتون مهمون من

کیسه:ایول ‌.....بزن بریم😆

و هممون سمت خونه کاگامی راه افتادیم

مرینت*

رسیدیم خونه کاگامی ...

کاگامی:خب بچه‌ها یکم صب کنید شام حاضره ‌..

پیشبند اشپزی رو تنش کرد...  

و شروع به اشپزی کرد😐👌🏻

تا زمانی که کاگامی اشپزی میکرد هرکی به یه کاری مشغول بود......

بعد مدتی غذا اماده شد..با اینکه پسر بود ولی اشپزیش حرف نداشت😐👌🏻

از ظاهر غذا اینو فهمیدم

رکی و کیسه:ایول...دمت گرم😍🤩

همه دور میز نشستن

ائومینه و کاگامی یه کاسه بزرگ پر از رامن گذاشتن جلوشون

ائومینه با دهان پر :امکان نداره به تو ببازم بزغاله

کاگامی:میبینیم

مومویی:افرین دایکی چان...کم نیاری

میدوریما:موراساکی اینقدر نخور

مورا:یه روزه‌ها😶😐

میا: رکی.... من این منتطقه رو یادمه... میگن اینجا روح زیاد داره😐😏

رنگ رکی مثه گچ سفید شد: ا.. اصلا شوخی بامزه‌ای نیس 😐

کاگامی:همچین چیزی وجود نداره.....اینا خرافاته...رنگ اونم عین گچ سفید شد😂

یهو صدای شبیه شکستن ظرف اومد..

کاگامی و رکی هم دیگه رو بغل کرده بودن و از ترس بهم میلرزیدن😑😂

بعد فهمیدیم لانگا داشت بشقابای سالم رو میزاشت رو هم و میا هم نور گوشیش رو انداخت رو صورت لانگا و چهره ترسناکی بهش میدا😂

رکی:مرگ 😑

کاگامی: خدایا از دست شما

ائومینه: واقعا که.. فک نمیکردم از روح بترسی..

کاگامی: چی گفتی؟ من از این چیزا نمیترسم

ائومینه: پس چرا رنگت عین گچ سفید شده 😏😂

کاگامی: خفه😑

بلاخره هرچی بود بخیر گذشت و موقع خداحافظی شد...

همون از هم خداحافظی کردیم...

تو راه برگشت به خونه بودیم

ادرین: خیلی خوش گذشت بلوبری(بدبخت دیگه لادت کرده به این اسم😂)

_اره..

+راستی هدیه سال نو منو نگرفتیا

_بمولا الان میزنم از وسط نصفت میکنم😑تو که امروز دیدی چی شد؟ بنظرت میتونستم برم خرید؟!

+اروم باش باو... شوخی کردم😂

شیطونه میگه بزنم نفله‌اش کنم😐

آدرین گوشیش رو دراورد

+ایول... مومویی چان گروهو تشکیل داد..

_جانم؟!

+منو میا شماره هامونو بهش دادیم گفتیم یه گروه چت بزن... واستا الان تو رو هم تو گروه اد میکنم

اهی کشیدم: خدایا

+اوو میا رکی و لانگا رو هم اد کرد... عالیه...

با فک زدنای ادرین بلاخره به خونه رسیدیم

اینم از کریسمس ما😐😂

 

🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫

لایک و کامنت فراموش نشه😊

 

راستی... امروزتون چجوری گذشت؟؟؟(منظورم روز اول مدرسه هست)

برا من کا اینقدر افتضاح بود که اصلا حاضر نیستم راجبش حرف بزنم😖😒😔