زندگی اجباری p2

Parla🌙🤍 · 19:45 1402/06/27

های به درخواست خیلیاتون اومدم تا پارت دو رو هم بنویسم

لباسم رو پوشیدم و تا اومدم تا اومدم برم به همشون بگم گوشیم زنگ خورد مردی بود که همیشه دوست داشتم با اون ازداوج کنم و زدم زیر گریه .

و بلند گفتم من این مردک رو نمیخوام و سریع دویدم به سمت اتاقم.

بعد از این که مهمونا رفتن مامان کلی بهم افتخار کرد ولی بابام درو محکم باز کرد و سرم داد زد و منو زد 

زیر چشمم دستم صورتم پاهام همه کبود شد و داشت خون میومد

روز بعدش هم رفتم پیش دوستم دوستم گفت چت شده  منم دروغ گفتم  ماشین بهم زد و فضولی هم گل کرد و کلی ازم سوال پرسید

روز بعد: 

کارداش : کدوم گوری بودی دیشب

 + خونه دوستم 

کارداش : کدوم دوستت

+ اما 

اینم از این قسمت چون کم بود بخاطر اینه داستانم کمه حمایت یادتون نرهههه