دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/04/23 18:51 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت نهم»

بشتابید 👇🏻

 

آدرین :
رفتم خونه ، که یهو گوشیم زنگ خورد ، نینو بود .



-سلام رفیق چطوری؟میگم لوکا (همون آدم بی نام و نشون پارت قبل😁)یه مهمونی تو کشتی گذاشته ، فردا شب ، میای؟؟ 
+خیلی دوست دارم بیام ، امیدوارم پدرم اجازه بده .
-باشه رفیق .
+خداحافظ.



بعد تلفن رو قطع کردم و رفتم و به ناتالی گفتم : میشه لطفاً به پدرم بگی که فردا یه مهمونی تو کشتی برگزار میشه .
اونم چشمی گفت و رفت ، امیدوارم پدرم قبول کنه آخه شاید فرصت خوبی باشه که از مرینت عذر خواهی کنم(حاجی ول کن دیگه ، قبول کن ریدی ابم قطعه 💩)
بعد پلگ گفت : حالا اگه پدرت اجازه بده ، چی میخوای بپوشی ؟
گفتم : معلوم نی اجازه بده ، حالا اگرم اجازه داد یه چیزی می پوشم .
مرینت : 
وقتی رسیدم خونه رفتم تو اتاقم و دیدم گوشیم داره میزنگه ، آلی بود .



-سلام مری چطوری ؟
+خوبم ، ولی ازت دلخورم.
-چرا؟
+چرا هی میری پیش نینو میشینی؟
-خب رلم دیگه .
+تو ، تو سال تحصیلی یک باره میری پیش اون میشی حالا که من با آدرین مشکل دارم هروز میری پیشش (خ باید بفهمی کرم داره😁)
- ولش کن ، فردا شب لوکا تو کشتی یه مهمونی برگزار کرده .
+آدرین هم هست ؟
-چیه دوست داری باشه 😄
+نه بابا اگه باشه نمیام ‌.
-خب تو به اون چیکار داری بیا دیگه ، لباس خوشگلم بپوشیا.
+باشه بابا ، تا فردا .
- باش ، خدافظ ‌.



اصلا دوست نداشتم با وجود آدرین برم ، اما خب بخاطر بقیه دوستان میرم .
تو فکر تو که یهو تیکی گفت : حالا چی میخوای بپوشی فکر می کنم باید یه لباس شیک طراحی کنی .
گفتم : اره تیکی راست میگی لباس ندارم باید یه لباس طراحی کنم .
و شروع کردم به طراحی لباس ........

ببخشید اگه کم بود ، آخه می خوام زجر کشتون کنم .
امیدوارم خوشتون اومده باشه ، نظرات و پیشنهاداتتون رو حتما بگید 👋🏻❣️