دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/04/13 12:24 · خواندن 3 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت دوم»

بپر ادامه 👇🏻

آدرین :
اومدم غر بزنم که یهو ..... چهره اش رو دیدم ، واقعا زیبا بود دلم نیامد که بهش غر بزنم پس کمکش کردم تا وسایلش رو جمع کنه و بلندش کردم .
خیلی زیبا بود 😊(خوانندگان محترم اینجا هنوز آدرین عاشق مری نشده ، جاست فرنده 😁)
بعد ازش معذرت خواهی کردم و با هولی گفت :  مم........نون.
منم خداحافظی کردم و رفتم .
تو راه پلک اعصبانی گفت : واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای این کدوم دست و پاچلفتی بود که همه ی پنیرام رو له کرد 😠
گفتم : اینطور نگو ، خیلی خوشگل بود امیدوارم باهاش هم کلاس باشم ، بعدشم قول میدم که برات ۱ کیلو پنیر بخرم .
مرینت : 
اومدم سرش جیغ بکشم که یهو محو چشمانش شدم ، اون چشم های مغز پسته ای ، اون موهای طلایی و صورت زیباش ، بعد کمکم کرد و دست پاچه گفتم : مم........نون .
خداحافظی کرد و منم خداحافظی کردم و رفتم .
تو راه تیکی ناراحت اومد گفت : اه این کور کی بود؟همه ی کروسان ها له شد ، اااااااااااااه.
گفتم : کور ، اون خیلی خوشگل بود ، نترس تو کیف هنوز چندتا کروسان دارم 😊
به نظر تازه وارد بود ، آخه تا حالا ندیده بودمش .
و بعد وارد کلاس شدم و الیا رو دیدم ، رفتم بغلش کردم و پیشش نشستم ، بعد همه چی رو براش تعریف کردم و فقط و فقط قهقهه رفت .
که یهو خانم بوسیه وارد شد و بدونه مقدمه گفت : بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم .......
یهو کپ کردم نکنه نکنه نکنه خودش باشه 😳
خانم بوسیه ادامه داد : پسر طراح مد معروف آقای اگرست ، مدل معروف « آدرین اگرست » .
بعد اون یعنی آدرین وارد شد و بیشتر استرس گرفتم .
خانم بوسیه باز ادامه داد :, خب عزیزم خودت رو معرف کن و برو یه جا بشین .
اونم خودش رو معرفی کرد و داشت به کلاس نگاه می کرد که یهو کلویی داد : آدرین چون بیا اینجا پیشم بشین .
اونم اهمیت داد و به سمت بالا اومد .......
آدرین : 
بعد وارد کلاس شدم خانم معرفی معرفیم کرد و گفت برم یک جا بشینم ، داشتم کلاس رو می‌دیدم ، که یهو چشمم به همون دختره افتاد تو فکر بودم که یهو کلویی فریاد زد : آدری جونم ، بیا بغل خودم بشین .
منم بدون توجه رفتم به سمت بالا و ....

 

 

 

 

 

 

خب کمی اذیت کردن 😁

 

 

 

 


که رفتم بالا تا یه پسر عینکی رو دیدم که تنها نشسته بود ، رفتم و پیشش نشستم خودش رو بهم معرفی کرد و منم خودم رو بهش معرفی کردم ، بعد پشتم رو کردم و به همون دختره که بهش برخوردم سلام کردم و دوباره ازش معذرت خواهی کردم و گفتم : خوشحالم که باهات هم کلاسی شدم ، بازم ازت معذرت می خواهم خانم ؟.......
گفت : مری....... مرینت..........دوپنچنگ ....... منم ..... عذر می خوام .
گفتم : خوشبختم..........مرینت 😊
اونم گفتم : منم همینطور.

خب امیدوارم خوشتون بیاد ، سعی ام رو کردم که زیاد بنویسم ، اگه کم بود ببخشید 🙃
نظری داشتید حتما درمورد داستان بگید .