دختر قوی P6
پارت شش:
بعد از اینکه از مغازه اومدیم بیرون رفتیم خرید هارو گذاشتیم توی خونه و لباسامون رو عوض کردیم اما ایندفعه لباس های ست نپوشیدیم(عکس لباس هاشون رو اخر این پارت میزارم)
نیم ساعت بعد:
ماشینو جلوی خونه الیا پارک کردم و پیاده شدیم و مریلا رفت زنگ درو بزنه بعد در باز شد و الیا اومد بغلمون کرد بعد که جا شدیم الیا گفت:
الیا: خیلی خوشحالم که اومدید
مرینت: خب وقتی دعوتتمون میکنی معلومه که میایم
لبخندی زد و از جلوی در رفت کنار و گفت: بیاین تو
رفتیم تو، بقیه ی بچه ها هم بودن به همشون سلام کردیم و نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم
که ادین به نینو گفت: کی میخواین عروسی بگیرید؟
(بچه ها الیا و نینو باهم نامزدن)
که الیا گفت: هفته ی دیگه
همه باهم گفتیم: هفته ی دیگهههههههههههههههههههه؟
الیا: اره راستش یهویی شد
مریلا: لباس عروست رو انتخاب کردی؟
الیا: اره اما هنوز بعضی از کارهای عروسی مونده
مرینت: ایشالا خوشبخت شین
الیا: ممنون
(چند ساعت بعد)
مرینت: من دیگه باید برم
الیا: برای چی به این زودی میخوای بری؟
انا: راست میگه بیشتر میموندی
مرینت: راستش فردا کلاس دارم و هنوزم نمره های دانش اموزا رو داخل سایت اپلود نکردم
مریلا: تو برو من بعد میام
مرینت: باشه
بعد از همشون خدافظی کردم و رفتم
.
.
.
.
رسیدم خونه و رفتم که نمره دانش اموزا رو وارد سایت کنم.
بعد از اینکه تموم شد نگاه ساعت کردم. سالت 11 شب بود و خیلی خستم بود مسواک زدم و رفتم توی اتاق و لباس خوابمو پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم، اونقدر خستم بود که نفهمیدم کی خوابم برد
فردا صبح:......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من اومدم با پارت جدید👀
ببخشید که دیر شد یا کم بود
دیروز شهرستان بودیم امروزم حالم خیلی خوب نبود اما گفتم با این وجود پارت بدم👀
𝒏𝒆𝒙𝒕 𝒑𝒂𝒓𝒕: کامنت ها بالای20 تا بشه
(شاید بگید زیاده ولی باید بگم که در اصل باید 10 تا کامنت بدید چون با جوابای خودم میشه20 تا)