رمان شروعی جدید در زندگی
سلام سلام خوبین من منحرف نیستم و بلدم نیستم برای همین متاسفانه نمیتوننم منحرفی کنم براتون
رفتیم پارتی و ادرین خیلی..... خورد و... شد
وقتی برگشتیم به الیا گفتم
من نمیتونم پیش ادرین بخوابم (دلیلشو میدونین)
الیا: ببرو بخواب دختر مشکلی پیش نمیاد و تا الان اثر..... رفته خیالت راحت
من: بباش شب بخیر
رفتم خوابیدم......
صبح که بلند شدم تو بالکن بود و میز صبحانه رو چینده بود و داشت تلفن صحبت میکرد
به من اشاره کرد و گفت: سسلام برو الیا و نینو رو بیدار کن بیاین صبحونه
منم رفتم و وقتی برگشتیم صبحونه خوردیم و گفتم من میرم خونمون دیگه الیا
ادرین گفت.......
میدونم کم بود اما بگین ادرین چی گفت....
لایک وکامنت یادتون نشه 😊😉