رمان شروعی جدید در زندگی

🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 · 1402/03/28 15:46 · خواندن 1 دقیقه

سلام سلام خوبین من منحرف نیستم و بلدم نیستم برای همین متاسفانه نمیتوننم منحرفی کنم براتون

رفتیم پارتی و ادرین خیلی..... خورد و... شد

وقتی برگشتیم به الیا گفتم 

من نمیتونم پیش ادرین بخوابم (دلیلشو میدونین)

 

الیا:  ببرو بخواب دختر مشکلی پیش نمیاد و تا الان اثر..... رفته خیالت راحت

 

من:  بباش شب بخیر 

 

رفتم خوابیدم...... 

 

صبح که بلند شدم تو بالکن بود و میز صبحانه رو چینده بود و داشت تلفن صحبت میکرد 

 

به من اشاره کرد و گفت:  سسلام برو الیا و نینو رو بیدار کن بیاین صبحونه

 

 

منم رفتم و وقتی برگشتیم صبحونه خوردیم و گفتم من میرم خونمون دیگه الیا 

 

 

ادرین گفت....... 

 

 

میدونم کم بود اما بگین ادرین چی گفت.... 

 

 

لایک وکامنت یادتون نشه 😊😉