چتر بسته (p7)
اینم از آخرین پارت امروز.
لایک ها به 18 برسه فردا 2 پارت جذاب و شایدم رمانتیک داریم :)))) ❤❤
لایک و کامنت فراموش نشه که به من انگیزه و انرژی میدید .
ممننن احساس میکنم دارم بهش... علاقه مند میشم
لعنتی ، این چی بود گفتم
حتی اگه عاشقشم بشم پدرم اجازه ازدواج رو نمیده
اونم با این شرایط
ولی اون با بقیه دخترا خاصه
اولین روزی که دیدیمش و یه روز بارونی بود که بهش چتر دادم
اون خاصه و با بقیه فرق داره، همیشه سعی داره به این و اون کمک کنه، چشم و دلش از همه چی پاکه، سادس
ولی هنوزم شک دارم که این واقعا عشقه یا نه؟
حالا ولش بعدا بهش فکر میکنم
*تق تق
-بله؟
+آدرین، شام حاضره
-اومدم
از اتاق خارج شدم و در رو بستم و به سمت سالن غذا خوری رفتم
صندلی رو کنار زدم و نشستم
شروع به خوردن غذا کردم
سکوت سنگینی موقع خوردن غذا بود و هیچ کس حرف نمی زد
بعد تموم شدن غذا یه لیوان آب خوردم و رفتم و مسواک زدم و به سمت اتاقم رفتم تا بخوابم
چراغ ها رو خاموش کردم و رفتم رو تختم و دراز کشیدم
خوابم نمی برد و هر دیقه تو فکر مرینت بودم
چرا من اینجوری شدم؟
این چه احساسیه
همینجوری مشغول بودم که خوابم برد
8 ساعت بعد)
از خواب بلند شدم و رفتم دسشویی رو دست و صورتم رو شستم و صبحونه رو سریع خوردم و به ماشین رو روشن کردم و به سمت دانشگاه رفتم
وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت نینو
سلام خوبی؟
+سلام رفیق مرسی
-میخواستم بپرسم شماره بچه ها رو داری بهم بدی؟
+شمارشون رو آره ولی نمیتونم چون شاید راضی نباشن
شمارم خودم رو میدم
ولی بقیه رو خودت بگیر دیگه ببخشید
-نه، درسته
شماره نینو رو گرفتم و رفتم سراغ بقیه بچه ها شمارشون رو گرفتم و مرینت مونده بود فقط
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بهش گفتم :
-سلام مرینت
امم اگه ناراحت نمیشی شمارت رو میخواستم چون ممکنه یه روز نیام و تکالیف و اینجور چیزا؟
+سلام
مشکلی نیستش بنویس
شمارشو گرفتم و داشتم میرفتم که یهو گفتم مرینت :
+بله؟
-آاا
پسر دیوونه شدی، تو حتی دربارشم فکر نکرده و یهو میگی عاشقتم
-میخواستم بگم، از بچه ها پرسیدم تو کامل ترین جزوه کلاس داری؟
اگه مشکلی نیست میشه اندازه 2 روز قرضش بدی؟
+راستش آره، ولی یه کم ازش مونده رفتم خونه میخونم و برات میارم
-نه نمیخوام زحمت بدم بهت
خودم میام دنبالت، یعنی میام ازت بگیرم
+نه مشکلی نیست، امروز با آلیا قرار دارم و سر راهم هست خونتون
فقط خونتون همون جای قبله دیگه؟
-آره، ممنون
+باشه، فقط الان دیگه باید بریم کلاس
رفتیم به سمت کلاس
وقتی کنارش راه میرفتم حس خاصی داشتم
دوباره همون حس و همون احساس .
این داستان ادامه دارد....
ببخشید کوتاه بود، فردا براتون جبران میکنم