بوسه وحشی
پارت 3
ادامه .......
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت شصت و پنج»
سلام اومدم با یه پارت جدید ، درسته از شرط پارت قبلی ۸ تا لایک مونده بود ولی مهم حمایت کنندگان هستن که الان منتظرت😉💖
برمی که در ادامه اتفاقات جالبی میافته.این چند پارت آخر رو از دست نده😉
-------------------------------------------------------------
که انا سکوت رو میشکنه و میگه : اما..........نظرت چیه فردا بیای خونه ما و برای امتحانای ترم با هم درس بخونیم؟
اما سرش رو به سمت انا برمیگردونه و در حالی که لبخند تلخی زده بود میگه : خودم که خیلی دوست دارم ولی.......فک نکنم پدربزرگم بزاره .
انا با تعجب به اما میگه : مگه با پدربزرگت زندگی میکنی ؟ پدر و مادرت از هم جدا شدن .......
اما وسط حرف انا می پره و میگه : حداقل کاش طلاق گرفته بودن....هردوشون در حادثه تصاف فوت کردن .
انا دست اما رو میگیره و با ناراحتی روبه اما میگه : واقعا متاسفم........میتونی من رو جای خواهرت بدونی.