♡ College ♡
Part 4
بچه ها من واقعاً برای تخیر عذر میخوام 😓 اینترنتم کار نمیکرد 😔
بچه ها من واقعاً برای تخیر عذر میخوام 😓 اینترنتم کار نمیکرد 😔
سلام من Sk نویسنده رمان واقعیت اینم پارت سوم رمان جدیدم خدمت حضورتون امیدوارم خوشتون بیاد و حمایتش کنید منتظر حمایت هاتون هستم . و اگه پارت های قبل نخونید برید بخونید و لایک و کامنت بزارید و بعد بیایید سراغ این پارت😉♥️
دختری که به عنوان ی پسر وارد ارتش میشه بریم بیینم قراره چه بلایی هایی به سرش بیاد و چه جنگ و عشق و عاشقی هایی به وجود میاد 😉
سلاممممممم
چند دقت پیشا چالش گذاشتم آهنگ مورد علاقتون رو بگید منم بگم میدونم یا نه
برو ادامه
( اگر آهنگ تون نبود کامنت بدید پست و ویرایش کنم )
درود نویسنده جدیدم میتونین نی نی صدام کنین🎀
درخواستی پیوی برید
هدف اصلیم تو پستا افسرده کردنتونه😂
چطوره ؟
پاره شدمم تا بتونمم خوباشو پیدا کنممم
میشه لایک و کامنت بدید؟🫠🤝
یکی دوباره اضافه شد
اونایی که ثبت نام نکرده بودن رو نتونستم بگنجونم ببخشید
مرینت چزی که میدید را باور نمیکند، گویی مانند رویا بود برایش. رویایی شیرین که دوست نداشت از آن بیدار شود. چهره ی آدرین با باز شدن در برای مرینت نمایان شده بود، چشم های زمردی رنگ آدرین باز هم مرینت را مست تماشا کرده بود. لطافت صدای آدرین به قدری زیبا بود که مرینت دست از نگاه به چشمان آدرین برداشت و محو لب هایش شد. _«آاا ببخشید بی اطلاع اومدم! اجازه میدی بیام تو اتاق»