Fake love

R.m R.m R.m · 1401/12/29 14:46 · خواندن 3 دقیقه

اینم از پارت اخر  امروز کلی مهمون واسمون میاد فکنم یک یا دو روز اینجا باشن وقتی رفتن فعالیت عیدم رو شروع میکنم ♡


#Fake_love43
رانیا 
لوکا اصلحه رو سمت ادرین گرفت و شلیک کرد 
من : ادددررریییننن !!!
دستشو روی بازوی زخمیش گذاشت 
بعد سمت من گرفت 
مرینت : انتقام من دیگه تموم شد 
چشمامو بستم صدای شلیک رو شنیدم ولی دردی احساس کردم 
چشماشو باز کردم 
ادرین جلوم بود و تیر دوم هم به اون خورده بود 
همه جاش خونی شده بود و روی زمین افتاد 
خون جلوم چشمام رو گرفت 
اصلحه روی زمین رو برداشتم و سمت لوکا گرفتم و شلیک کردم 
مرینت رو جلوی خودش کشید و تیر به مرینت خورد 
مرینت جیغ خفیفی کشید و روی زمین افتاد 
لوکا روی زانو هاش خم شد به مرینت نگاه کرد و گفت: تو هیچ وقت عشق من نبودی منو فقط همکار خودت بدون 
بلند شد و از اونجا رفت 
لایلا خوشکش زده بود و سری فرار کرد و رفت بیرون 
اصلحه رو پرت کردم نشستم و سر ادرین رو روی پاهام گذاشتم 
ادرین به مرینت نگاه کرد و بزور گفت : مرینت ... تو .. هر .. دو ... مارو ...قربانی انتقامت ... کردی  
تک خنده ای کرد و گفت : امیدوارم .. از انتقامت .. لذت برده باشی ...
من : ادرین منو تنها نزار !! 
دستشو توی صورتم کشید و اشکامو پاک کرد و خون دستاش روی صورتم نشست
ادرین : ناراحت نباش ! اما ... با کس دیگه ای.. ازدواج نکن !
تک خنده ای کردم و گفتم : منو تنها نزار 
اروم اروم چشماشو بست 
من : نه ! نه ! چشماتو نبندددددد ادریننن !

 

&پرش زمان $

یه پیرهن صورتی پوشیدم 
موهامو دم اسبی بستم 
داخل اینه به خودم نگاه کرد و گوشواره هامو گوشم کردم 
از داخل اینه اریکو دیدم که جلوی در وایساده بود و بهم نگاه میکرد
برگشتم سمتش لبخندی زدم و گفتم : بیا اینجا 
امد سمتم بغلش کردم و گفتم : چی ؟ شده بازم با پرستار دعوات شده ؟
اریک : اهوم 
گونشو بوسیدم و گفتم : اشکال نداره تا حالا بیستاشونو اخراج کردیم اینم روش 
دوست داری باهم بریم پارک ؟
چشماش برق زد و گفت : اره !
من : پس بدو برو لباساتو بپوش 
لباس هاشو عوض کرد و باهم از خونه  زدیم برون 
دستشو گرفتم و باهم رفتیم سمت پارک 
_ کجا ؟
برگشتم سمت صدا ادرین بهم نگاه کرد و گفت : بدون من کجا ؟
اریک بدو بدو رفت سمتش 
اریک : بابا !
ادرین بغلش کرد بوسیدش و گفت : کجا میرفتید ؟
اریک : میریم پارک تو هم بیا 
ادرین : باشع منم میام !
امدن سمتم و باهم رفتیم  
ادرین : یه سوپرایزی برات دارم !
من : چی ؟

___

روبه روی یک ساختمون بزرگ وایسادیم 
من : اینجا کجاس ؟
ادرین : همون پرورش گاهی که بهت قول دادم 
چشمام برق زد 
من : تو واقعا پرورشگاه خریدی ؟
ادرین " اهوم دوست داری توش رو ببینی ؟
من : اره !
اریک : پرورشگاه یعنی چی ؟
من : پرورش گاه جای بچه هاس اونجا کلی بچه هست که میتونی باهاشون بازی کنی ؟
اریک : اخ جون بریم تو 
وارد حیاط شدیم کلی بچه قد و نیم قد اونجا بود 
چقدر خوبه که توی خیابون نمیمونن و یه سرپناه دارن !
اریک : میتونم برم باهاش بازی کنم ؟
ادرین : برو بازی کن 
بدو بدو رفت سمت بچه ها و مشغول بازی شد

 

و یک عمر در کنار هم زندگی کردن 🙂