Fake love

R.m R.m R.m · 1401/12/28 21:21 · خواندن 2 دقیقه

P41 فردا پارت اخرو میدم 


#Fake_love42
رانیا 
چشمامو باز کردم 
به اطرافم نگاه کردم 
اینجا دیگه کجاس ؟!
دستام چرا بستس 
با هزارتا بد بختی چاقوی داخل جیبمو در اوردم و طناب دستامو پاره کردم 
بلند شدم و رفتم اطرافو نگاه کردم 
ادرین هم روی زمین بیهوش بود و دستلش بسته بود 
سری رفتم سمتش و جلوش نشستم 
صورت ضخمیش رو توی دستم گرفتم و تکون دادم 
من : ادرین ! ادرین !
بعد از چند ثانیه چشماشو بلز کرد
اونم به اطرافش نگاه کرد و گفت : ما کجاییم ؟!
من: نمیدونم !
خاست دستاشو تکون بده که متوجه شد دستاش بستس 
من : صبر کن دستاتو باز کنم 
رفتم پشتش و مشغول باز کردن دستاش شدم 
ادرین : من در خونه مرینت بودم ! یعنی اریک و مرینتو هم دزدیدن !!!
یه صدایی امد و گفت : نگران باش اریک خونس اما مرینت اینجاس 
ادرین : تو کی هستی عوضی !
سه نفر از داخل سایه بیرون امدن 
لایلا مرینت و یه پسره 
پسره خیلی اشناس 
ادرین : شما دوتا دیوونه....... لوکا ؟ تو اینجا .....
همون پسره که روز اولی که امد مرینت نقشه هاشو واسش تعریف میکرد !! اره خودشه 
ادرین : تو کارمند ساده شرکت نبودی ؟
لوکا : نه من دوست پنهانی مرینت و همکارش بودن 
مرینت : حتی من فکر میکردم اریک پسر لوکاس 
ادرین : شما از من چی میخواید !
یه اصلحه دیدم اروم برشداشتم دستای ادرن رو باز کردم و گذاشتمش تو دستش 
تا خاست اصلحه رو سمتشون بگیره لوکا یه اصلحه در اورد و سمت من گرفت و گفت : اگر کاری که میخوایم رو انجام ندی اون میمیره 
ادرین اصلحه رو زمین گذاشت و دستاشو بالا برد و گفت : باشه 
لایلا جلو امد و یه برگه با خودکار جلوی دست ادرین گذاشت 
ادرین : این چیه !
لایلا : امضا کن و همه داراییتو به مرینت بده !
چشماشو روی هم فشاد داد و گفت : باشه 
خودکارو برداشت و امضا کرد 
مرینت : به اسم اریکه ولی واسه من میشه
( و داستانی که لوکانتی بود و متوجه نشدید !)