The Last Detective Part1 (E)
آخرین کاراگاه : پارت ۱
هایییییی
اینم از رمان جدید با اسم 🔐آخرین کاراگاه🔐 (مخفف: TLD)😃
برو بخونش.
انتقادی داشتی بگو
خوشتم اومد لایک کن (مث آدم)😃🤌🏻
با عجله از خونه بیرون زدم. نگاهی به ساعتم انداختم. 10 دقیقه از ملاقاتم گذشته بود. سریع سوار ماشین شدم که صدای داد آیرین دراومد :
-:آدریننننننننن. فرم استخدامتو جا گذاشتی.
کوبیدم تو سرم. سریع پیاده شدم که نزدیک بود به خاطر عجله ای که داشتم با مخ بیام زمین.
-: مرسی آیرین.
سرشو بوسیدم که مثل بچه ها لوس شد. لبخندی بهش زدم و سوار ماشین شدم. نفهمیدم چطور تا ایستگاه پلیس رانندگی کردم. ماشینو پارک کردم. چقدم شلوغه. دکمه آسانسور رو زدم و منتظر موندم. در آسانسور باز شد که خانم لستراد با یه کوه پرونده دستش از آسانسور بیرون اومد.
-: عه سلام آقای اگرست
-: سلام وقت بخیر. خیلی دیر کردم؟
-: نه. ملاقاتی فعلا صورت نگرفته. شانس آوردید آقای میلر درگیر پرونده های اخیر بود.
و چشمکی بهم زد.
-: مرسی. پس من سریعتر برم.
وارد آسانسور شدم و طبقه 4 رو زدم. خانم لستراد از وقتی اومدم اینجا هوامو داشته و تا الان که مشکلی تو روند استخدامم پیش نیومده. آسانسور طبقه 4 رو اعلام کرد. یه راست رفتم پشت در دفتر اقای میلر. نفس عمیقی کشیدم و در زدم.
-: بفرمایید.
درو باز کردم.
-: سلام
-: آقای اگرست! خوش اومدی
-: ممنونم.
فرم استخدامی که تو دستم بود رو گذاشتم رو میزش.
-: اینم فرم.
-: کامل مشخصات رو وارد کردی؟
-: بله
-: خب آقای ادرین اگرست. با توجه به سابقه کاریتون توی گروه جاسوسی و همچنین سابقتون توی ارتش، اینجا میتونیم به عنوان کاراگاه استخدامتون کنیم.
-: آها. یعنی کاراگاه خصوصی یا دستیار؟
-: تا با کار آشنا بشید، دستیار کاراگاه درجه یکمون میزاریمتون. اگه روند خوب پیش بره به عنوان کاراگاه اصلی انتخاب میشید برای کار دائم. اگرچه آخرین کاراگاهی هستید که استخدام میکنیم.
-: اها درسته و قراره با کدوم کاراگاهتون همکاری داشته باشم؟
-: بازرس لستراد مشخصاتش رو ایمیل میکنه براتون. آها تا یادم نرفته بگم، اسحله شخصی ای به نامتون ثبت شده؟
-: میشه گفت ثبت شده بود. بعد اینکه گروهمون از هم پاشید همه چیمون رو از بین بردن.
-: آها که اینطور. پس تا زمانی که به نام خودتون ثبت بشه، از اسحله اینجا استفاده میکنید.
-: درست. خیلی ممنون.
-: خواهش میکنم. فقط ....
یه برگه کوچیکی رو کنار دستم گذاشت.
-: این دفتر کاراگاهمون هست که فردا باهاش ملاقات دارید برای آشنایی.
نگاهی به برگه انداختم
-: ایشون رشته شیمی خوندن؟
-: ببخشید؟!
-: آخه از اونجایی که دفترشون توی آزمایشگاه ساختمون هست و خب کاراگاه ها توی آزمایش ها که شامل تست دی ان ای و غیره میشه، دخالت ندارن پس در اینصورت رشتشون شیمیه.
با حالت متعجب نگاهم کرد
-: از کجا دونستید دفترشون توی آزمایشگاه عه؟
برگه رو جلوش گرفتم
-: نوشته طبقه 5، فقط آزمایشگاه و اتاقی که جسد هارو نگه میدارن تو این طبقه هست که آزمایشگاه به نظرم منطقی تره.
-: آفرین، تیزید
چشماشو تو کاسه چرخوند و گفت
-: ممکنه اوایل یکم عجیب غریب رفتار کنه ولی مورد اعتماد ترین کسیه که اینجا داریم.
با حالت مشکوکی بهش نگاه کردم.
-: خب! اگر سوال دیگه ای نیست، مرخصید.
از روی صندلی بلند شدم
-: نه خیلی ممنون از پاسخگویی.
از دفترش بیرون اومدم. سرم پایین بود که صدای خانم لستراد زنجیره افکارم رو پاره کرد.
-: خب. چطور پیش رفت؟
-: خوب بود. همه چی اوکیه و رئیس میلر هم گفتن که مشخصات همکار جدیدمون رو میفرستین.
-: آره درسته. با بد کسی انداختنت. حرفه ای ترین اینجاست ولی یه روانی به تمام معناس. در واقع من که ازش خوشم میاد.
-: اول که گفتن عجیب غریبه و حالا شما میگین روانی! چی درموردش هست که این همه خاصش میکنه؟
-: به زودی باهاش آشنا میشی.
و همون چشمک همیشگی رو زد و از کنارم رد شد.
ابروهام گره خورد. یعنی چقدر عجیبه که اینطور درموردش صحبت میکنن؟!
کلافه دستی تو موهام کشیدم و از ساختمون اومدم بیرون.
خب ... چطور بود؟ 😃
نظراتتونو میخام گایز
تنک
لاو یو اللللل