
مافیای سیاه پوش(part5)

درودی مجدد فرزندانم
آنقدر نت خراب بود اصلا وارد سایت نمیشد الانم پنج باره دارم مینویسم این فاکی و ایندفعه نیاد خودمو پاره میکنم💀✔️
(خیلی قابلیت گوهیه نمیشه کپی پیست کرد متن طولانی رو)
راستی بعد آپدیت گوشیم(ذاتا این آپدیت هیچ گوهی جز به فنا دادن گوشیم نمیکنه🙂😐) هنگ کرده کیبوردش مشکل پیدا کرده غلط املایی دیدید به من ربطی نداره-
[لوسیفر قصد کشتن الهه رو داشت اما چه شد که جادوی نگاه الهه لوسیفر رو به دام انداخت؟]
مرینت:
عکس سایه و تاری که از اون قاتل به جا مونده بود و به تخته چسبوندم و به بقیه چیزایی که رو تخته بود نگاه کردم همه ی نامه های مرموزی که ازش به جا مونده بود هر ردی که از خودش به جا گذاشته بود!لعنتی این چه دیگه آدمیه؟؟هیچ ردی ازش نیست هیچی هر چیزی که الان داریم به خواست خودش به جا گذاشته و احتمالا خیلیاشون برای گیج کردن ماعه!
این آدم واقعا زودیاک* جدیده و خطرناک!!
چیزی که لوکا نگرانشه اینه که هر کارآگاهی که پرونده اش و گرفته کشته شده ولی من مطمئنم میتونم این آدمو گیر بندازم!!(از نقشه های من خبر نداره😔✔️)
پنج ماه بعد'
عصبی میخندم و رو به لوکا میگم:لعنتی پنج ماهه پنج ماه!!!این آدم انگار آب شده رفته تو زمین انگار داره باهام بازی میکنه
به تخته نگاه دقیقی کرد:مرینت!میدونی این آدم یه قاتل معمولی نیست باید صبر داشته باشیم
پوکر نگاش کردم:همینم مونده بود تو بهم درس صبر بدی ناموسا
چشماشو ریز کرد و گفت:از خداتم باشه زنیکه
پرونده رو کوبیدم تو سرش و گفتم:بیا پایین بابا فاز گرفته برا من
خیز گرفت سمتم و حمله اش با زنگ تلفن ناقص موند پیروزمندانه نگاهش کردم و گفتم:خوردی؟هسته اشو تف کن!!!
پوکر نگاهم کرد و تلفن و برداشت-
?Yes+
(بله؟)
چشماش درشت شد و گفت:
Great.we are coming now, send me the location
(عالیه همین الان میایم لوکیشن و اس ام اس کن برام!)
سوئیچ ماشینو برداشت و همونجور که سمت در میرفت گفت:مرینت یه قتل دیگه انجام شده بلاخره یه کاری کرد!
چشمام درخشید و با سرعت از سازمان خارج شدیم
این یعنی یه قدم به اون آدم نزدیک تر شدم!!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سوم شخص:
پنج ماه قبل:
به عکس رو به روش نگاه کرد چشمان دختر زیادی آشنا نبود؟
به سرعت اون روز و اون دختر موتوری را پشت پلک هایش نقش بست و لعنتی به اون دختر فرستاد-
چند روز تمام ذهنش درگیر اون دختر لعنتی بود و حالا چه شده بود؟؟؟این دختر میخواست اونو بگیره؟
پوزخندی زد و به تصویر دخترک چشم آبی نگاه کرد برنامه های خوبی براش داشت!
زمان حال:
آدرین:به جسد رو به روم نگاه کردم و دستای خونیمو پاک کردم
نبود این تیکه آشغال برای کل دنیا بهتره!!پوزخندی به خودم زدم:چقدرم که خیر دنیا برای من مهمه!!
به ساعت رو دیوار نگاه کردم دقیقا ده دیقه دیگه اون دختر چشم آبی وارد تله ی من میشه!!!