Fake love

R.m R.m R.m · 1401/12/15 14:11 · خواندن 2 دقیقه

P28

دیروز مدرسه مارو زدن ما اصلا متوجه نشدیم امدم خونه حالم خیلی بد شده بخاطر همین نمیتونم تند تند پارت بدم 

#fake_love28
رانیا 
بهشون نگاه میکردم ولی چیزی از حرفاشون نمیفهمیدم 
چرا تموم نمیشه دیگه حوصلم سر رفته !
بلند شدم یه چرخی بزنم 
چشمم به راه پله ها افتاد 
اونجا چه خبره ؟
تا من برم اون بالا رو ببینم حرفاشون تموم میشه 
از پله ها رفتم بالا رفتم و به یک در رسیدم 
درو باز کردم 
یه پسره  منو کشید داخل و درو بست 
حولش داد عقب و گفتم : هی چه قلطی میکنی تو دیوونه ای ؟! تو کی هستی !
رفتم سمت در از پشت منو گفت حول داد سمت دیوار و گفت : من از طرف مرینت خانوم امدم 
جلو امد دستاشو دو طرفت گذاشت صورتشو بهم نزدیک کرد و نفسای کثیفش توی صورتم میخورد 
یه سیلی بهش زدم و حولش دادم 
اما از جاش تکون نخورد و بیشتر بهم نزدیک شد 
داد زدم و چشمامو روی هم فشار دادم

 

ادرین 
از پله ها رفتم بالا درو باز کردم 
اونجا بود و یه پسره داشت اذیتش میکرد 
لباسشو گرفتم کشیدم عقب و یه مشت زدم تو صورتش قبل از اینکه دومی رو بزنم‌ فرار کرد 
رفتم سمت رانیا و گفتم : خوبی ؟
چشماشو باز کرد و به درورش نگاه کرد 
من : منو ببخش که اوردمت اینجا بیا بریم
چیزی نگفت و باهم رفتیم بیرون تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه
رفتم توی اتاق لباسامو عوض کردم روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم با خودم فکر کردم که بعد از رفتم مرینت و اریک زندگیم چطور میشه 
بازم میشم همون ادرین بی فکر و تنها ؟
یه جورایی به دعوا کردن با مرینت عادت کرده بودم
در باز شد رانیا از گوشه در به داخل نگاه کرد و گفت : بیداری ؟
اگر قرار نیست اونقدرم تنها باشم شاید عضو جدید زندگیم اونه 
من : اره بیدارم 
رانیا : میشه یه لحظه بیای 
بلند شدم و رفتم سمت در بیشتر بازش کردم 
چشمام چهارتا شد و دهنم باز موند و یه قیافه مسخره به خودم گرفتم 
رانیا : خب گشنه بودم خواستم غذا درست کنم که اینطوری شد 
رفتیم توی اشپزخونه اونجا هم مثل خودش داغون بود کلی ارد روی موهاش و زمین ریخته بود همه لباساش رنگی شده بود و همه  وسایل آشپزخونه روی زمین بودن 
من : دقیقا میخواستی چی درست کنی ؟
تبلت که اونم پر از ارد شده بود رو بهم نشون داد و گفت : اینو 
به صفحش نگاه کردم که طرز تهیه کیک رو نشون میداد 
من : تو وقتی گرسنت میشه کیک میخوری ؟
رانیا : خوشمزه به نظر میرسید