
Fake love

پارت ۵ گم شده 🤷♀️
#دکتر_زندگی
۶
مرینت
دارو هایی که بهم داد رو استفاده کردم
بعد از چند وقت حساسیت هام خیلی کمتر شد
هر روز باهم ملاقات داشتیم و واسه درمانم تلاش میکرد
اون واقعا یه دکتر فوق العادس
تمام روز من فقط بهش خیره میشم و از نگاه کردن بهش سیر نمیشم
وقتی کنارشم قلبم تند تند میزنه و احساس خیلی خوبی دارم
انگار واقعا عاشقش شدم
یعنی اونم منو دوست داره ؟
وای نه دیر شد !
امروز با ادرین قرار داشتم
سری کیفمو برداشتم و راه افتادم و رفتم به کافه همیشگی
روی یکی از میزهای دو نفره نشسته بود رفتم پیشش و نشستم
ادرین : دیر امدی
من : مشغول فکر کردن شدم و فراموش کردم
یه لبخند جذاب زد و گفت : مشکلی نداره
با لبخندش دوباره محو نگاه کردن بهش شدم
ادرین : فکنم دیگه لازم نباشه همو ببینیم
من : چی ! چرا ؟؟؟!!!
ادرین : خب تو دیگه بیمار نیستی
من : واقعا ؟؟
دستشو روی دستم گذاشت و گفت : چه احساسی داری ؟؟
من : هیجا... یعنی هیچی هیچیم نیست
ادرین : خب یعنی خوب شدی
من : این باورنکردنیه ! من واقعا خوب شدم !
ادرین : از اشنایی باهات خوشحال شدم !
من : منم همینطور !
ادرین : هر وقت هر کاری داشتی میتونی بهم بگی من الان باید برم
من : خداحافظ
لبخندی زد و دستشو تکون داد
این خداحافظی تلخی بود
تازه داشتم بهش عادت میکردم
رفتم خونه بابا تو مغازه بود
رفتم سمتش و بغلش کردم
با تعجب بهم نگاه کرد و گفت : تو !!
من : من خوب شدم !!!
دوباره بغلم کرد و گفت : کاشکی زود تر اون دکترو پیدا میکردیم ! امشب واسه شام دعوتش کن که ازش تشکر کنیم
من : امشب !
بابا : اره امشب
عالی میشه اگه بیاد خونمون ! منم میتونم بهش اعتراف کنم که دوستش دارم !
گوشیمو برداشتم و گفتم : پس بهش زنگ میزنم !
شمارشو گرفتم بعد از چنتا بوق جواب داد
ادرین : الو
من : سلام
ادرین : تازه باهم خداحافظی کردیم مشکلی پیش امده ؟
من : نه چیزه نشده میخواستم واسه امشب دعوتت کنم خونمون
ادرین : امشب ؟ چرا ؟
من : مامان و بابام میخوان واسه تشکر بیای خونمون
ادرین : باشه
من : یعنی میای ؟؟
ادرین : اره میام
من : پس میبینمت خداحافظ
گوشی رو قطع کردم