نخ سرنوشت P2
پارت دوم |
سوزان توجهی نداشت ودر حال خوردن سوپ گریه میکرد .
من در حالی که از اطلاعات خودمغرورومتکبربودم گفتم:
-آلبیت نماینده ی مارسی است .
یک هفته اینجاست وهمه روزه درشهرداری خواهد بود .
فردا سوزان بایدبه ملاقات او برود وسوال نماید به چه مناسبت اتیین راتوقیف کرده اند .
مادرم با شک و تردید گفت :
بهتراست سوزان ازوکیل خانوادگی درخواست نماید که به ملقات آلبیت برود
بعضی مواقع فامیل وبستگانم مرا ناراحت میکنند .
مادرم خانه دار قابلی است ولی بعضی مواقع اهمیت زیادی برای این وکیل خانوادگی دیوانه ی من قایل است .
تصورمیکنم تمام
بزرگتر ها این طور هستند . درجواب مادرم گفتم :
ما خودمان باید آلبیت را ملقات کنیم وسوزان چون همسر اتیین است باید حتما به دیدن او برود .
سوزان اگر تومیترسی من شخصا خودم خواهم رفت وازآلبیت استخلص برادرم را درخواست خواهم کرد
مادرم فورا جواب داد:
-راستی ! جرات میکنی به شهرداری بروی؟
وسپس مشغول خوردن سوپ خود شد .
-مادرفکر میکنم ...
-میل ندارم در این مورد صحبت کنم .
سوزان هنوز گریه میکرد ...