دکتر زندگی

R.m R.m R.m · 1401/12/08 20:13 · خواندن 2 دقیقه

سلام ! بلاخره این رمانو اوردم ! یکم دیر دادم چون میخواستم روی هر پارت خیلی فکر کنم و خیلی قشنگ بنویسم 

#دکتر_زندگی
۱
مرینت 
یک اتاق بزرگ با پنجره های بزرگ که کلی گل های مختلف اونجا بودن 
روی صندلی روبه روی میز نشتم و منتظر دکتر موندم 
روی میز چنتا دفتر و خودکار بودن و یک گلدون که توش گل رز بود 
صورتمو بهش نزدیگ کردم و بو کردم 
بوی خوبی میدادن
در باز شد و یک نفر وارد شد 
از لباساش معلوم بود که دکتر نیست و اینجا کار میکنه و یک چای دستش بود  دوباره به گل خیره شدم 
اونم نزدیک تر شد که چای رو روی میز بزاره 
دماغم خارش گرفت 
ننکنه اون پسره !
سری از جام بلند شدم و بهش نگاه کردم 
اون پسره هم عقب رفت و گفت : اتفاقی افتاد ؟
من : نه نه نه نیا نزدیک !
دستاشو بالا برد و گفت : باشه 
از اتاق رفت بیرون 
دوباره روی صندلی نشستم و دکتر وارد اتاق شد سلام کردم اونم سلام کرد و سرجاش نشست 
لباس های رسمی و مرتبی تنش بود 
دکتر : من الیا  هستم و شما ؟
من : مرینت 
الیا : خب ..... مشکلت چیه ؟
من : ببینید خانوم دکتر 
حرفمو قطع کرد و گفت : میتونی الیا صدام کنی 
من : باشه الیا من از ۱۲ سالگی درگیر این مشکل شدم پیش خیلی دکترا رفتم ولی هیچ کدوم نتونستن منو درمان کنن
الیا :  مشکلت دقیقا چیه ؟
من : نمیتونم جنس مخالفم رو لمس کنم وقتی بهم نزدیک میشن دماغم خارش میگیره  
در باز شد 
یه پسر جوون قد بلند باموهای طلایی وارد شد لباساش رسمی نبود  یک تیشرت سفید با یک شلوار بلند پوشیده بود 
الیا لبخند زد و گفت :خوش امدی ادرین !
به من نگاه کرد و گفت : اگر کار داری من بعدا میام 
الیا : نه بیا به کمکت نیاز دارم 
به من سلام کرد و رفت کنار الیا وایساد 
الیا اروم بهش گفت : اون یه مشکل عجیب داره و کسی نتونسته درمانش کنه بیمار های من زیادن و من نمیتونم اونو درمان کنم میتونم به تو بسپارمش ؟