
مافیای سیاه پوش(Part2)

راستش سخنی ندارم فقط پارت بعدی آدرین وارد میشووود😔✔️
و خیلی هم خشن وارد می شود عمیقا اگه صحنه های خشن اذیتتون میکنه حواستون باشه✔️💀
همین دیگه داشای گلمید☕️🌹
صدای زنی رو گنگ و مبهم میشنیدم به اطرافم نگاه کردم هیچ موتوری داخل خیابون نبود!
چشمام درشت شد و با تعجب بیشتری اطراف و نگاه کردم وات د فاک؟توهم زده بودم؟
چند لحظه چشمامو روهم فشار دادم و به زن نگرانی که راننده ی ماشینی بود که داشت زیرم میگرفت نگاه کردم چشمکی بهش زدم و با گفتن اینکه حالم خوبه با سرعت بالایی شروع به حرکت کردم
به قیافه ی قهقه ی بلندی زدم و سرعت موتور و بیشتر کردم شرط میبندم الان داره با خودش میگه این عجوبه دیگه کی بود!البته اگه اونا عجوبه رو تو زبونشون داشته باشن باید از لوکا بپرسم.
با یادآوری لوکا و پرونده جدید ناخواداگاه نیشم باز شد پرونده ی خطرناک و پر ریسکی بود و من عاشق ریسک و خطر!
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
بی توجه به لوکا که مثل کوه آتشفشان بالا پایین میپرید و قرمز شده بود سمت نایلون های رو میز رفتم و پیتزا هارو از نایلون در آوردم و بلند داد زدم:ساکت شو دیگه مرتیکه از هیکلت خجالت بکش انگار اولین بارشه پرونده خطرناک میبینه
پرونده رو پرت کرد سمتم با چشمای آبی اقیانوسیش چپ چپ و پر حرص نگام کرد:کجای این پرونده رو شبیه پرونده های قبلی میدونی؟لعنتی این آدم یه قاتل زنجیره ایه!هر کسی رو پرونده اش کار کرده کشته شده .چجوری میخوای با این آدم در بیفتی؟خودت میدونی تو ۲۱۶ قتلی که انجام داده هیچی جز چند تا نامه ی مبهم که خودش از قصد گذاشته به جا نمونده این آدم آنقدر حرفه ایه که هیچ ردی جز اون چیزی که خودش میخواد رو تو صحنه ی جرم باقی نمیزاره
چشمامو تو کاسه چرخوندم و حرفشو قطع کردم:اصلا من از تو نظر خواستم دو ساعته رفتی بالا منبر پایین نمیای؟بابا خرس گنده یه خری نباید باشه این قاتل و بگیره؟؟نکنه دوست داری تعداد قتل هاش به ۳۰۰ تا برسه؟؟؟یع رازی تو این قتل ها هست و من کشفش میکنم هر نتیجه و عواقبی همکه داشته باشه قبولش میکنم ضمنا من صد در صد رو این پرونده کار میکنم تو نمیخوای میتونی انجامش ندی!
نشست رو مبل و فحش بلندی بهم داد:حیف که خراب رفاقتم حیف
پیتزامو برداشتم و با دست آزادم بالشتو کوبوندم تو سرش:خفه بابا سیس میگیره برا من
دستشو به نشونه ی برو بابا سمتم تکون داد و رو چشمش گذاشت.
لبخندی زدم و همونجور که تیکه از پیتزا رو میخوردم بهش نگاه کردم لوکا هیچوقت جا نزده بود و مطمئن بودم نمیزد.از بچگیش همینطور بود!