Fake love

R.m R.m R.m · 1401/12/06 14:50 · خواندن 2 دقیقه

P21

#fake_love21
ادرین
سرمو روی میز گذاشتم و چشمامو بستم 
خیلی خسته بودم 
صدای در امد 
سری بلد شدم چهره خستمو مخفی کردم و گفتم : بیا تو 
منشی به همراه یه دختر قد بلند با چشمای مشکی و موهای مشکی که یک شلوار مشکی بلند و یک لباس مشکی کوتاه پوشیده بود امد تو
منشی : قربان ایشون بادیگارد و دستیار جدیدتون هستن 
من : این دختر بادیگارده ؟!
منشی : بله اونو دست کم نگیرید خیلی مهارت داره 
من : باشه میتونی بری 
منشی رفت و دختره وایساد
من : اسمت چیه ؟
دختره : رانیا 
من : قبلا کجا کار میکردی ؟ 
رانیا : تو‌ گروه خلافکارا بادیگارد بودم  
من : اوهه میتونی لابد دروغ بگی
رانیا :من از دروغ گفتن متنفرم 
من : باشه چند سالته ؟
رانیا : ۲۳ 
من : تو که هنوز جوونی چرا از این کارا میکنی ؟
رانیا : پول نیاز دارم 
من : مشکلت چیه ؟
نگاهش رو ازم گرفت و جوابی نداد 
من : باشه برو تو شرکت یه دوری بزن که با اینجا اشنا بشی بعد باید یواشکی از کار مرینت سر در بیاری این روزا خیلی مشکوکه
رانیا : مرینت کیه ! از کجا میتونم پیداش کنم 
من : از منشی بپرس میتونی بری 
درو کبید روهم و رفت بیرون 
من : اخه این چطور میخواد کارای منو انجام بده و مراقبم باشه ؟


رانیا 
وقتی از کارم اخراجم کردن مجبور شدم تو شرکت کار کنم 
رفتم پیش منشی و پرسیدم : مرینت کیه ؟
منشی : زن رئیسه اتاقش اونجاس
رفتم سمت اتاق تا خواستم نزدیک بشم دو نفر امدن بیرون سری قایم شدم و به حرفاشون گوش دادم 
_ همه کارا رو انجام دادم امروز اخرین اخطاریه رو واسش میفرستن و بعد ورشکسته میشه 
_ مراقب باش کسی متوجه نشه 
_ نگران نباش همین امروز کارشو تموم میکنم
_ فردا بیا ویلای همیشگی 
لبخندی زد _ باشه میبینمت  
هر کدومشون به یک طرف رفتن 
فکنم مرینت همین باشه بهتره چیزایی که شنیدم رو به رئیس بگم 
رفتم سمت اتاقش و درو باز کردم 
توی اتاق نبود چنتا برگه روی میزش بود که امضا شده بود