
Fake love

P19
#fake_love19
مرینت
لای چشمامو باز کردم
نور سفیدی چشمام اذیت کرد بعد از چند باز پلک زدن چشمام بهش عادت کردن
دستانو روی تخت گذاشتم و خاستم بلند شم درد بدی توی کمرم احساس کردم و دوباره افتادم
پرستار : عملت تازه تمو شده نمیتونی بلند شی !
بچه رو از توی دستگاه در وارد امد سمتم و بهم دادش که بغلش کنم لباس تنش کرده بودن و توی یک حوله سفید گذاشته بودنش
توی بغلم گرفتمش و بهش نگاه کردم
موهای ابی و چشمای ابی بامزه ای داشت
من : خوش امدی اریک !
پرستار : تبریک میگم !
من : ممنون
درو باز کرد مامان و املی امدن داخل اونا هم با دیدن اریک خوشحال شدن و بغلش کردن
چند دقیقه بعد ادرین با یک دسته گل وارد اتاق شد
دسته گل رو کنار تخت گذاشت و اریک رو بغل کرد
ادرین : تو درست گفتی موهاش ابیه ! خیلی با مزس !
املی : تبریک میگم عزیزم !
دوباره توی دستگاه کنار تخت گذاشتنش
املی و ادرین رفتن که من استراحت کنم
قبل از اینکه املی درو ببنده و بره گفتم : یادت نره به عمو فلیکسش بگی بیاد بچشو ببینه ! شاید اونم دوست داشته باشه برادر زادشو ببینه !
جوابی نداد و درو بست
مامان پنجره رو باز کرد که هوای اتاق عوض بشه
به اریک نگاه کردم و گفتم : خوبه که امدی ! اینطوری بعد از نابودی ادرین تنها نیستم
مامان : چیزی گفتی ؟
من : نه با خودم بودم
کیفش رو برداشت و از توش یک جفت پاپوش کوچیک سفید در اورد بهم داد و گفت : اینا رو بکن پاش که سردش نشه
من : وایی اینا خیلی خوشگلن مامان !
مامان : خودم بافتمشون
من : خیلی زحمت کشیدی مرسی !
پاپوش ها رو پاس کردم بهش غذا دادم و بعد خوابوندمش