
زندگی بر پایه عشقp1

ژانر:هیجانی،کمی طنز،عاشقانه،ایرانی
سلااام...
بچه ها من تازه نویسنده شدم و این رمان منه...
قبلا داخل وبلاگ یه رمانی بود...اسمش نمیدونم چی چی بود ایلین یه دختره که تازع تولد هیجده سالگیش شده و یه داداش بزرگ تر به اسم ارمان داره و پدر و مادرشون ولشون کرده.....!
و اینجا هم این دو تا خواهر برادرن ولی من از اون اصکی نرفتم...در اصل من همونم فقط حسابم درد شد رف هوا....خلاصه که اسم شخصیت ها رو اصکی نرفتم و اره دیگه منم دیانا خوشوقتم؛)
زشت! اینم زشته!مزخرف!این چیه؟یعنی چی؟چرا یه من یه لباس درست
حسابی ندارمممممم!
مانتوی طوسیمو گرفتم جلوم!اه نکبت اینم به بدیه قبلیه که!
سرمو آوردم باال که با دیدن ساعت رنگ از رخم پرید!وایییی دانشگاهم دیر
شدددددد!
سالی که نکوست از بهارش پیداس اینطوری روز اول دانشگاه دیر کنم که
کالم پس معرکس
آخرش با عجله یه مانتوی زرشکی بلند که روی سینش یه گل رز خوشمل
دوخته شده بود تنم کردم!شلوار و مقنعه مشکی رنگمو برداشتم و
پوشیدمش و پریدم جلو آینه!
نگاهی به صورت بی نقصم انداختم و یه رژ لب مات صورتی به لبام مالیدم
و از تو آینه بوسی برا خودم فرستادم و از اتاق زدم بیرون.نشستم رو نرده
ها و با هیجان داد کشیدم:_هوررر...
که با صورت فرود اومدم تویه جای سفتو پخش زمین شدم!ناله ای کردم و
دستمو گذاشتم رو دماغمو گفتم:_ای لعنت بر دیواری که بی موقع سبز
شود!
سرمو آوردم باال که با دیدن آرمان دندون قروچه ای کردمو خواستم بلند
شم که دستاشو دور کمرم حلقه کردو با شیطنت گفت:_سالم بر ایلین
عزیزم.کجا با این عجله آبجی کوچولو؟
با عصبانیت از روش بلند شدم و گفتم:_تو روحت آرمان من دیرم شدههه!
و دویدم بیرون!
خواستم سوار ماشینم بشم که یادم افتاد سوئیچامو جا گذاشتم تو
خونه!
اه به درک بخوام برگردم دیر میشه!برا همین سریع یه آژانس گرفتمو سوار
شدم...
با سرعتی که این بنده خدا میرفت محال بود تا فردا هم برسم به
دانشگاهم برا همین گفتم:_بابا جان یه هل به اون پای مبارکی که روی
پدالع گازه بده من دیرم شده!