
اشکینه

این رمان داستان خودمه.. حال و روز خودممه.این میکسی از اشک و کینهس
.
.
صدای بلند و جیغ طور مامان رو مخمه..اشکام همینطور میریزن و هقهقم پایان نداره.. دینا مدام دستمو فشار خفیفی میده و آیسان هم دلداریم میده..دارن با احساسات یه دختر 11 ساله بازی میکنن.. دینا با بغض تو صداش میگه: ساینا!.. گریه نکن.. احتمالا خاله مامانو ساکت کرده که صداش نمیاد.
توی خیابونیم. با هودی و کفش.. شلوار خونگی.. بدون مقصد توی کوچه امیرکبیر و بهشتی راه میریم..جیغای مامان تو سرمن
« من 4 سال خانوادمو بخاطر حرفی که بابا زده ندیدم.»
« چند ساال؟ ها؟ چقدر بگم میشه داماد گذشته؟».
« اصن طلاقم بده.. اره حرفم اینه»
اروم از توی کلاه هودی موهامو چنگ میزنم. خدا این زندگیه؟ این زندگیه که تو به من دادی؟ چرا این مادر با وجود دوتا دختر 11و16ساله بازم تو فکر طلاقه؟ چرا؟ مگه ما چه گناهی داریم؟ زندگی کیری من.. کیر توش.. کس خارِ دنیا.. دل کسی ک به مدت 18 سال تو زندگی پدر من بوده به نخ بنده تا از هم بپاچه... همین دعواهاس ک کیر میزنه تو نفسمن.. همیناس که باعت سیگاری شدن خیلیا میشه.. از جمله من.. دینا.. با وجود این ولی بازم طلاق خیلیه... الان ی شونه میخوام تا بتونم گریه کنم..
من یه شیر تو قفسم که سیگار زده کیر تو نفسم
حالا معنیشو میفهمم..مسلما گاییده شدم تو گریه.. تابه خودم بیام ت وبغل دینا و توی تختم بودم.و.
..
این از امشب کیریم