Fake love

R.m R.m R.m · 1401/11/07 14:01 · خواندن 1 دقیقه

^_^

#fake_love6
مرینت 
درو باز کردم و رفتم تو 
مامان : دادی بهشون ؟ 
من : نه 
مامان : چی گفتی !
من : اونا باعث مرگ بابا شدن !
مامان چشماش چهارتا شد و گفت : ااا امکان نداره ! 
من : از این به بعد من تو شرکت کار میکنم ! ازشون انتقام میگیرم !

صبح روز بعد

دست و صورتمو شستم لباس های رسمی پوشیدم تاکسی گرفتم و رفتم شرکت 
منشی : بفرمایید با کی کار دارید ؟
من : اتاق اقای تام کجاس ؟
منشی : ایشون فوت کردن 
من : من دخترسم اونجا مال منه 
منشی : ا ببخشید شما رو نشناختم تسلیت میگم طبقه اول اتاق سوم 
من : ممنون برنامه امروز رو واسم بیار
منشی : برنامه چی ؟
من : جلسه های امروز
منشی : اهان چشم 
وارد اسانسور شدم و رفتم بالا اتاق بابا رو پیدا کردم و رفتم تو 
اونجا بوی بابا رو میداد 
با هر نفس دوباره یادش میوفتادم 
چنتا خوش بو کننده روی میز بود یکیشو برداشتم زدم که بوی اتلق عوض بشه 
پشت میز نشستم 
عکس خانوادگی مون روی میز بود 
دستی روش کشیدم 
اونجا چقدر خوشحال بودیم !
بعد از رفتنش لبخند نزدم !
شادی نکردم !
خوشحال نبودم !
خودکاری که همیشه باهاش مینوشتو برداشتم و بهش نگاه کردم 
صدای در امد گذاشتمش زمین 
من : بفرمایید 
_: برنامه جلسه ها رو اواردم 
من : بیا تو 
روی میزم گذاشت و رفت 
دوساعت دیگه باید میرفتم اتاق جلسه
شاید جای خوبی برای اعلام حضور کردن باشه 
باید یه حالی از اون ادرین بگیرم !