Fake love

R.m R.m R.m · 1401/11/02 19:59 · خواندن 2 دقیقه

 سلام 👋

میشینیم مثل خر درس میخونیم فردا تعطیل میشه 😐

انگار اصلا قرار نیست امتحانات تموم بشه بخاطر همین این رومانو شروع میکنم برای اشنایی بفرمایید ادامه مطلب

#fake_love
داستان ما از اونجایی شروع شد که این دختر در پسر باهم اشنا شدن 

هر دو شون مغرور لجباز و یه دنده بودن 


هیچ کس از دلشون خبر نداره و نمیدونن واقعا عاشق هم هستن یا نه 

هر دوشون هم خوش قیافه و معروف بودن 

بیاید باهم ببینیم این عشق دروغین از کجا شروع شد

#fake_love1
مرینت 
با دقت کیک رو از توی فر در اواردم 
اه بازم سوخته 
از دستم افتاد و تکه هاش روی زمین پخش شد 
مامان وارد اشپزخونه شد خندید و گفت : بازم نتونستی 
دستکش هامو در اواردم به خدمتکار  نگاه کردم و گفتم : لطفا اینجا رو جمع کن 
خودمتکار : چشم
مامان : واسه امشب مهمون داریم برو اماده شو 
من : کی میخواد بیاد ؟
مامان : از همکارای بابات 
من : اوف من اصلا حوصله ندارم !
از اشپزخونه خارج شدم و رفتم توی اتاقم 
در کمد رو باز کردم و به لباس هام نگاه کردم یه لباس بلند سفید با یک شلوار گشاد مشکی انتخاب کردم و پوشیدم موهامو جمع کردم و یو رژ خیلی کم رنگ که اصلا به چشم نمیومد زدم 
با گوشیم سرگرم شدم بعد از چند ساعت صدای مامانمو شنیدم که صدام میکرد 
رفتم پیشش 
من : چی شده مامان 
مامان : یه مشکلی واسه خدمتکار پیش امد و رفت امشب تو باید پذیرایی کنی 
من : عالی شد !
مامان : غر نزن ابمیوه هارو اماده کن !
صدای در امد 
مامان : بدو امدن 
اون رفت بیرون منم مشغول درست کردن شربت شدم 
صداشون زیاد شد کنجکاو شدم بدونم کین 
۶تا لیوان رو داخل سینی گذاشتم و رفتم بیرون 
یک مرد و زن بودن با پسرشون که موهای همشون سفید بود بهشون سلام کردم و شربت بهشون تارف کردم 
اول به مرده دادم با اخم بهم نگاه کرد و یکی برداشت بعد به زنه تارف کردم تو چشمام نگاه کرد اول شناساییم کرد بعد با اخم یکی برداشت 
چقرد بد اخلاقن ! از هیچکدومشون خوشم نیومد 
بعد به پسره تارف کردم با شیطنت بهم نگاه کرد و برداشت 
اه ! چندش ! از تو چشماش میشه فهمید که ادم درستی نیست !
به مامان و بابا دادم بعد واسشون کیک اواردم البته خودم نتونستم درست کنم کیک های خامه ای که داشتیم رو واسشون اواردم 
باهم حرف میزدن و من اصلا متوجه حرفاشون نمیشدم توی اشپزخونه مشغول چیدن ظرف ها توی ماشین ظرفشویی بودم که صدای داد بابا رو شنیدم 
سری رفتم بیرون که داد زد : .......