عشق یا دوستی ۳

Marl Marl Marl · 1401/10/14 21:42 · خواندن 2 دقیقه

کپیه

خوف پارت3 رو هم گذاشتم از زبان مرینت خیلی عجیب بود واقعا یه نفر داشت دنبالم میکرد ولی من مثل دخترای دیگه نیستم پس ترسم رو قورت دادم و تند تر راه رفتم دیروز از توی خیابون یک دونه چاقو پیدا کرده بودم و هنوز تو کیفم بود پس در اوردمش بعد شروع کردم به دویدن تیکی گفت میخوای چی کار کنی گفتم اگه بخواد منو بکشه مجبورم از خودم دفاع کنمسایه موهاش بیرون زده موهاش تقریبا طلایی بود و یه عینک دودی سیاه زده بود کتش قهوه ای چرمی بود چون عینک دودیشم بالاش کمرنگ تر بود فهمیدم اون..... هم قد ادرینه خیلی هم شبیه ادرین بود اخه موهاش طلایی بود چشماش سبز بود هم قد ادرین بود دعا میکردم که اون ادرین نباشه چون اگه کسی که دوسش داشتم یه ابر شرور بود دیگه از زندگی سیر می شدم همونطور که داشتم میدویدم انقدر حواسم به جلوم نبود که خوردم به دیوار و افتادم زانوم زخم شد خیلی دردم گرفتپ اون قریبه دستم رو گرفت و منو بلند کرد زیپ کتش رو پایین تر کشید دیدم لباسش مثل مال ادرینه  عینکشو که برداشت دیدم خود ادرینه ولی اگه ادرین ابر شرور باشه چی؟دستم گرفت و کمک کرد از زمین بلند شم گفت مرینت تویی ؟ گفتم نهههه من مرینت نیستمممم تورو خدااا ابر شرور نباش و افتادم گریه ادرین گفت اروم باش مرینت کوچولو بعد منو برد تو بغل خودشموهام رو نوازش میکرد و می گفت اروم باش دختر کوچولو بعد منو چسبوند به دیوا یک دستش رو گذاشت این طرف صورتم واروم لباش رو به لبام نزدیک کرد و منو بوسید اولش خیلی خجالت کشیدی و مثل گچ سفید شدی بعد از 5 دقیقه گفتی ااااادریننن ااین چچه ححرکتتی ببوددد؟ ادرین گفت خیلی وقته دوست دارم نمی تونم دیگه پنهانش کنم مرینت از ته دل داشت از خوشحالی منفجر میشد ولی.......                                                                         ببخشید اگه خیلی مسخره شده چون 1 ساعت دیگه امتان دارم گفتم سریع بنویسم تو رو خدا ببخشید ولی پارت بعد رو بهتر می نویسم بای