Formal love.p2
سلااام
. شروع.
همون موقع ادرین اومد تو... اه بخشکی ای شانس
_ کجا به سلامتی؟
+ عروسی ابجیم.. تو نمیای؟
__نه رزا هوس غذا بیرون کرده بعدم باید ببرمش سونو
+ اوکیه برو
رفت.. اههه به رزا بیشتر ازمن اهمیت میده... نمیدونم زنش شدم ک چی؟
کفشاموپوشیدم و پالتومو تنم کردم.. بعدم تنها به سمت ماشین حرکت کردم.. سوار شدم که راننده گفت : مرینت خانوم کجا تشریف میبرید؟
+ببرم خیابون فُبورگ-سَن-اُنورِه تالار ماین
_ چشم
+ چشمت بی بلا
راه افتاد.. به خیابون نگاه میکردم.. از طرفی خوشحال شدم ادرین نمیاد و این معنیش اینه که راحتم از اون طرف میدونم دست از پا خطا کنم اتیشم میزنه..
_ خانوم رسیدیم..
پیاده شدم و به سمت تالار رفتم.. بعدم تنها رو صندلی نشستم که ژیلا (زنبابام) اومد و گفت : شوهرت کوش خیره سر؟
+ اونی که تو واسم انتخاب کردی ک**یرم نیس چه برسه به شوهر.. خیره سر هم خودتی
رفتم و یه پیک از جک گرفتم.. تصمیمم اینه که ی پیک بیشتر نخورم.. عروس و دوماد اومدن..چشمتی ماریا همه جا چرخید و روی من ثابت موند.. همه رو پس زد و بغلم کرد.. از ته دل بغلش کردم..
+ مبارکت باشه آبجی جونم..
*گوشت و خونم گرم شد تا دیدمت.. اون هیولای چشم سبز نیومد؟
.+نه..
کنار گوشم زمزمه کرد : اما ناتاناییل اومده
+کجا دیدیش؟ قرار بود امریکا باشه..
*تو حیاط
از بغلش بیرون اومدم و سمت لوکا رفتم و توی بغلم فشردمش.. از بغلش در اومدم و گفتم:ببین یه تار مو از سرش کم شه میدم با گیوتین کلتو بزنن
:چشم
+ بی بلا امیدوارم خوشبخت شی...
وسط عروسی از بس رقصیدم ک پا درد گرفتم.. تو باغ تالار نشستم و کفشامو در اوردم و پاهامو ماساژ دادم.. یهو یه پسر با پیرهن دکمه دار مشکی با شلوار پارچه ای سفید کنارم نشست و کفشمو پام کرد.. از عطر تلخش.. از موهای قهوه ایش میشد گفت که نیته.. کنارم نشست و گفت: هنوز اسیر ادرینی؟
+ اره.. خسته شدم از دستش
ابروهاشو داد بالا و به پشت بوم اشاره کرد : میبینمت بیا
خودش رفت.. پشتش رفتم... بند کفشم باز شد.. خم شدم و بستمش.. رفتم دیدم نشسته سیگار میکشه تا منو دید سیگارم زیر پاش له کرد
+ ندیده بودم سیگار بکشی
- تفریحیه
+ کی برگشتی؟
- بیست و دوم دسامبر..
+ دوروز پیش؟
سری به معنای اره تکون داد
+ خوب؟ چطور بود؟
- بد.. هووف ول کن مرینت.. میخوای از دست ادرین خلاصت کنم؟
+ چطوری؟ راهم به نفسش بنده.. هرموقع کفنشو خاک کردم اونموقع میتونم برم
- اینو بگیر.. اول با حرف راضیش کن بعد اگه متقاعد نشد مدرک بده دستش.. این کپیه و مال منه
+اگه گف از کی و کجا گرفتی چی بگم
-الکساندر.. تا وقتی بفهمن مرده تو ازاد میشی
اشک شوق تو چشام بود و نمیدونستم چیکار کنم...سمت در رفت و بازش کرد.. دویدم سمتش و بو**سیدمش.. دستشو دور کمرم گذاشت وقتی نفس کم اوردم جدا شدیم : هرموقع از دست اون کی**ری نجات پیدا کردم کجا بیابمت؟
- ونکوور.. تورنتو... لندن.. از متین بپرسی میگه کجام از این سه حالت بیرون نیستم..
+ میترسم!
- ترسو باید تو چشمای اهو میدیدی
+ اهو؟
- زن قبلی ادرین
+ زن داشتع؟
-دوتا
+ لیلا که خودشو تیمارستانی کرد و اهو که خودشو تو خونه حیاط پشتی سوزوند..
+ نه!... یعنی.. اون یه جانیه.. یه گوه.. یه ک**س**کش..
- اروم باش اروم مرینت
اروم لبامو بو**سید و درو کامل باز کرد.. رفتم تو سالن
.
.
3 ساعت بعد
رسیدم خونه و رفتم تو.. ادرین روی پلهها نشسته بود
_ خوش گذشت؟
باید نرم میبودم:نه.. بدونت اصلا خوش نگذشت کاش میومدی
_ میدونی که..
اروم سمت راه پله رفتم و گفتم : فردا میخوام برای خودمو خودت تو حیاط پشتی کیک بپزم میای؟
شنگول شد : البته
+ ادرین خسته ام میرم بخوابم فردا سرزنده باشم..
_ باشه برو..
رفتم و مدارک رو زیر تشکم قایم کردم
فردا صبح
بیدار شدم و دستو صورتمو شسم و لباسمو با یه تاپ نارنجی و سارافون شلوارک جین عوض کردم.. موهامم دوگوش بستم.. رفتم کیکو درست کردم و تزیین کردم.. زیبا وقتی منو دید گفت : خانوم خودم انجام میدم..
+ برو کنار وایسا
رزا با عشوه اومدو به زبیا گفت : معجونممم
+ خودم درست میکنم
« چه عجب جن**ده خانوم کار کرد.. ببین هر چقدرم هرزگی کنی ادرین مال خودمه..
حرص رو تو صورت زیبا میدیدم.. ی اسکوپ بستنی.. توت.. وانیل.. تو مینیموکس مخلوط کردم و رختم تو جام.. رفتم جلوشو گفتم : میدونی.. من گوه خوری مثل تورو تو زندگی کسی ندیدم رزا.. ادرین ارزونیت
بعدم کل معجونو ریختم روش.. سینی رو برداشتم و رفتم سمت حیاط پشتی.. میز رو تمیز و مرتی چیدم و نشستم.. مدارک زیر پام بود.. بعد مدتی ادرین با اخم اومد و غرید : چرا اونکارو کردی؟ نمیگی بچش بیوفته؟
+ جلل خالق.. ادم که با شیر توت بچش نمیوفته! حالا بیا
برام کیک گذاشتم و روی صندلی لم دادم و گفتم : ادرین من طلاق میخوام...
_ صبحو زهرم نکن
+ بی شوخی
_ با لباس سفید اومدی با کفن سفید میری..فهمیدی؟
به خونه سوخته نگاه اندهختم و گفتم :خیلی دوس داری منم اونجا خودسوزی کنم؟
مدارکو انداختم جلوشو گفتم : با اینا ذهنت باز میشه..
هنگ کرده به مدارک نگاه کرد و گفت : از کی گرفتیشون؟
+ مربوطت نیس نمیگم
_ بنال
+ الکساندر
_ از کجا مطمئن باشم؟ از کجا پیداش کردی؟
+ اون منو پیدا کرد... حالا تا فردا بهت فرصت میدم اما بدون که یه مافوق دارم که اگر تا فرداصبح من از محظر طلاق نیام بیرون اینارو دست پلیس میده.و بووم....
مدارکو از جلوش جمع کردم و رفتم داخل خونه
.
.
.
درس دارم شرمنده
بعدی 5 لایک و هرچندتا کامنت